او را سوزاندم! – گزارشگر یک

«به‌شدت به ریشخندش، حتی اعضای حزب؛ یکی از آنها با تمسخر فریاد کشید: یک پیشگویی دیگر از رهبر. سربازان علنا ​​از مالیخولیای او سخن می‌گفتند. با شکستن خط عمومی در جبهه نزدیک، مردم عادی صلیبهای شکسته (نمادنازیها) را ایین آوردند و آیین آوردند و از تسلیمنشدن رهبری عصبانی بودند. دیگران تصویر را از اتاق نشیمن خانه‌شان برداشتند. پیرزنی گفت: او را سوزاندم!»

به گزارش گزارشگر یک، روزنامه اعتماد «سقوطش که قطع شد، ظاهر شد و رفتارش تغییر کرد. به نوشته فرانک دیکوتر «آن موقع، آدم شده بود. هاینریش هافمن او را چنین توصف کرد: سایهای کرد: سایهای لرد: لاشه نیمسوز لاشه نیمسوز کشتیش، که مدتها پیش، تمام زندگی و آتش و زندگی ل آتش و شعله از آن رخت بربسته بود. کراش جوگندمی بود، کمرش قوز داشت و موقع راه رفتن لخلخ میکرد … حتی سرسپرده ترین پیروانش در برگهوف هنش برود هیتلر به ورود هیتلر به اتاق از جایشان بلند نمیشدند. اگر گفت‌وگوها به درازا می‌کشید، روی صندلی خوابشان می‌برد و دیگران چنگران چنگ‌۵ی.

رسیدن روسیه‌ها به حوالی برلین نیز وخامت اوضاع او را تشدید کرد. آنها فوریه ۱۹۴۵ در چنین روزی از راه رسیدند. هیتلر شروع کرد به دست وپا زدن. هنوز باور داشت – یا وانمود میکرد که باور دارد – بار رسالتی تاریخی را به دوش میکشد و مرد برگزیده تقدیر است که هر چقدر هم بد و نامساعد به نظر برسد، پیروزی نهایی از آن اوست. حتی بیانیه‌اش از رادیو پخش شد. وعده داد تغییر می‌کند و دوباره برمی‌گردد. «به‌شدت به ریشخندش، حتی اعضای حزب؛ یکی از آنها با تمسخر فریاد کشید: یک پیشگویی دیگر از رهبر. سربازان علنا ​​از مالیخولیای او سخن می‌گفتند. با شکستن خط عمومی در جبهه نزدیک، مردم عادی صلیبهای شکسته (نمادنازیها) را ایین آوردند و آیین آوردند و از تسلیمنشدن رهبری عصبانی بودند. دیگران تصویر را از اتاق نشیمن خانه‌شان برداشتند. پیرزنی گفت: او را سوزاندم!»

به پناهگاه مشهورش در زیر ساختمان صدارت پناه برد. شاید فکر میکرد آنجا به سراغش رود یا شاید «سلاحی معجزهآسا یا مردم تغییری بخت و اقبال» او و مردمش را در واپسین لحظات رستگار می کند. هنوز خودش را فرمانده کل قوا و ملت آلمان می‌دانست و «مصمم بود برای و ملتی که در آن مدرسه آن گاکی او هنوز هم را کل قوا ورهبر ملت آلمان می‌دانست». گویا شب تولد ۵۶ سالگی‌اش (۲۰ آوریل) اولین خمپاره‌ها روی برلین افتادند. وزارتخانه تبلیغات با خاک یکسان و بسیاری از مردان اصلی‌راش، یکی بعد از د. کشتی حکومت نازی‌ها به‌زودی غرق می‌شد و سرنشینان آن – که ناخدا ردا مقصر میدا کرد می‌داد – کشتی حکومت نازی‌ها به‌زودی غرق می‌شد و سرنشینان آن‌ها.

پایان آوریل، هیتلر که نزدیکترین یارانش را از دست داده و مانده بود، خوککشی. چون شنیده بود که در ایتالیا با جنازه موسولینی چه کرده بود «دستور داده بود جنازهاش را بسوزانند تا بسوزانند تا این مانع هتک حرمت به جنازهاش شود. بدن او و اوا براون، معشوق قدیمیاش را که روز قبل با او که روز کرده بود، از کشیدند، روی آنها بنزین ریختند و آتششان زدند.»

به جز او، بسیاری دیگر از سران حزب نازی خودکشی کردند اما کسانی که در مرگ هیتلر سوگ بودند. «کسی اشکی نریخت یا حتی ناراحتی‌اش را نشان نمی‌دهد» و «هیچ نمایش خودردوشوی آرزوی سوگواری اراحتی‌اش را نشان می‌دهد هر کسی اشکی به قول ویکتور کلمپرر «رایش سوم یک‌شبه از بین رفت و تقریباً به همان شرعت هم به فراموشی به قول ویکتور «رایش سوم یک‌شبه از بین». جمله‌ای که تقریباً نادرست است اما از حقیقتی که در خود دارد. شکست و فروشی قدرت هیتلر آنی و اثباتی نبود، اما بعد از او، کار قدرت هیتلر آنی و پاکی نبود، اما بعد از او، کار وا،ومتش نیز یاد پن.

انتهای پیام

خروج از نسخه موبایل