نماز صبحم قضا شد پسرم را از دست دادم!

مرحوم حسنعلی اصفهانی میان طرفدارانش به «نخودکی» معروف است؛ نه به این دلیل که به دوستدارانش نخود یا نبات هدیه می‌کرده. بلکه به این دلیل که سال‌های آخر عمرش را در روستایی به نام «نخودکس» جایی در نز می‌دانند.

گزارشگر یک پلاس ـ سهیلا صدیقی: مرحوم نخودکی یک فقیه، ‌ فیلسوف و از صوفیان شیعه بود که بر مبشدی یک تربیات عرفانو بود. «خ» هاط که ران یاش ساران زیای شاش پ ز ز ز ز ز یز ز این زی زی زی زی زی ا اما ای. درباره چگونگی زندگی او خیلی گفته و نوشته شده اما یکی از فصل‌های قابل توجه زندگی مرحوم «نخودکی» سه روز آخر زندگی‌اش بود که کمتر شنیده شد.

۸ هاه ساگ د ای ا ا اس ات ا ا ا ا ا ا ه ه ه ی ی ی ای عای ه یاه صی ناه ه رای ب یای

ایشان از ظه ت ا ا که ت خ د ر ا ا ر پیش ب ب و ب ا خ خ و و و و و و و ر اال ب. ش ج ج که ن گهاگهان ر ای ب اش د، ر و و و و

روز شنبه فرا رسید. زیر لب فرمودند:

«و لقد وصینا الذین اوتوا الکتاب من قبلکم و ایاکم ان اتقوا الله …نیست جز تقوی در این ره توشه اینان و حلوا را در گوشه های بالتقوی بلغنا ما بلغنا… اگر در این راه، تقوی، ریاضت و مجاهدت را ندارد. هرگز اثری نیست و جز از خسران، ثمری نیست و نتیجه‌ای جز دوری از درگاه اق تعالی نیست. حضرت علی بن الحسین علیه السلام می‌فرمایند: «انّ العلم اذا لم یعمل به لم یزدد صاحب الا کفرا و لم یزدد من الله الا بعداً» اگر آدمی، یک اربعین به ریاضت پردازد، اما یک نماز صبح از او قضا شود، نتیجه آن اربعین، هباءً. منثوراً [گرد پراکنده] خواهد شد.

سحرگاه، مرا گفتند که این رنج فقدان را به علت فوت نماز صبح، مستحق شده‌ای!

بدانم که در تمام عمر خود، تنها یک روز، نماز صبحم قضا شد، پسر بچه‌ات شب زشتم شب آن رو داشت. سحرگاه، مرا گفتند که این رنج فقدان را به علت فوت نماز صبح، مستحق شده‌ای. اینک اگر شبی، تهجدم ترک شود، صبح آن شب، انتظار بلایی می‌کشم.

انجام امور مکروه، باعث تنزل مقام بنده‌ای خدا می‌شود که بر عکر انجام مستحباته مری باشد. بدانیم که در راه حق و سلوک این طریق، اگر به نزدیک‌ام، به برکت بیداری شب‌ها و ترک در امور مستحب و مکروهات بوده است، ولی اصل و روح همه این اعمال، خدمت به ذراری ارجمند رسول اکرم صلی الله علیه و آله سلم است.

حالا پسرم، تو را به این چیزها وصیت و سفارش می‌کنم:

اول نمازهای یومیه خود را در اول وقت آنها به جای آوری. دوم در انجام حوائج مردم هر قدر که می‌توانی بکوشی و هرگز می‌ندیش که فلان کار بیم کرد که فلان کار دوم را در مردم هر قدر که می‌توانی انجام داد. زیرا اگر خدا در راه حق، گامی بردارد، خداوند نیز او را یاری خواهد فرمود.

چه بهتر که آبروی انسان در راه خدا بر زمین ریخته شود

در این جا از پدرم پرسیدم، ‌ پدر جان! گاه است که سعی در رفع حاجت دیگران، باعث رسوایی آدمی می شود. فرمودند:

«چه بهتر که آبروی انسان در راه خدا بر زمین ریخته شود.»

سوم آن سادات را بسیار گرامی و محترم شماری و هر چه داری در راه ایشان شن صرف و خری کنی اگر تهی‌دست گشتی، دیگر تو را وظیفه‌ای نیست. چهارم که از تهجد و نماز شب غفلت مکن و تقوی و پرهیز پیشه خود ساز.

پنجم، به آن مقدار تحصیل کن که از قید تقلید واره ای.

در این وقت از خاطرم گذشت که بنابراین لازم است که از مردمان کناره بگیرم و در گوشه انزوا نشینم که مصاحبت و معاشرت است، آدمی را از ریاضت و عبادت و تحصیل علوم ظاهری و باطن باز می‌دارد اما پدرم چشم خود را بگشود و گفت:

«تصور بیهوده مکن، تکلیف و ریاضت تو تنها خدمت به خلق خداست.»

بعد از آن فرمودند: «چون صبحگاه روز یکشنبه کار من پایان یافت، ترود ن وحالت مساعد» کد، کار من پایان یافت، مودند الت مساعد خبود بعد از آن فرمودند.

همچنین سفارش کردند که مرحوم دکتر شیخ حسن خان عاملی که طبیب معالجشان بود ایشان را به قبله کند و آداب میت را اجرا کردند و به مرحوم سید مرتضی رویین‌تن «مدیر روزنامه طوس» نیز فرمودند:

«شما هم صبح یکشنبه بیایید و بعد از فوت من یک ساعت بالای سر من قرآن بخوانید.»

مرحوم سید ظاهری زنده اما باطنی عجیب داشت.

روز شنبه فرا رسید. زیر لب فرمودند: «کار رفتن را بر من گرفته اند و عتاب دارند: «تو که حضور محضر حضرت رضا علیه السلام را در این جهان آرزو داشتی از چه رو گاه و بیگاه لب به خنده می‌گشود؟»

آخر صبح روز یکشنبه و ساعت آخر عمر ایشان فرا رسید. به دستور پدرم گوسفندی به عنوان نذر حضرت زهرا سلام الله علیها قربانی شد و یکی دو ساعت از طلوع آفتاب روز هفدهم شعبان سال ۱۳۶۱ هجری قمری (شهریور ۱۳۲۱ شمسی) گذشته بود که روح پاکش به جوار حق شتافت. ساعتی نگذشته بود که خبر رحلت آن عارف بزرگ و آن عالم ربانی به سراسر شهر فرا رسید و انبوه جمعیت برای ادای احترام و تودیع او و انجام مراسم مذهبی گرد پیکرش حاضر شدند. پیکر آن فقید علم و معرفت بر روی دست هزاران نفر از ارادتمندان اندوهگین و سوگوارش، از محله سعدآباد مشهد در خیابان‌های شهر که عموماً به حال تعطیل در آمد، عبور می‌کرد تا به ده «سمرقند» به محل سکونتشان رسید و در آنجا بر حسب رسید. وصیتشان در آب روان غسل داده شد. در این هنگام دسته‌های بزرگ سینه‌زنان که سال‌ها از حرکت ایشان معتمد می‌شد، در سوگ آن مرد جلیل راه افتاد و جنازه در میان غمی جانکاه، پس از غسل و کفن به شهر حمل و پس از طواف به دور مرقد منور حضرت رضا(ع) در همان نقطه از صحن عتیق که خود پیش بینی و سفارش فرموده بودند، در خاک آرمید.

پدرم محل استقرار کرسی امام علیه السلام را برای مدفن خود پیش بینی و وصیت فرمودند و سرانجام به خواست خدا، قبل از اذان صبح دوشنبه، در همان مبارک مدفون شدند.

انتهای پیام

خروج از نسخه موبایل