در مورد زندهیاد «هوشنگ ابتهاج» متخلص به «سایه»، مطالب زیادی ظرف شدو، سه رهوز گیشته در مورد زندهیاد «هوشنگ ابتهاج» جز یکی از مطالبی که به من رسید، حکایت از این میکرد که ایشان در زمانی که متصدی برنامۀ «گلها» در رادیو ایران قبل از انقلاب میشوند، در رفتارشان با بسیاری از خوانندگان و اهل شعر و موسیقی، خیلی به اصول دمکراتیک وفادار نمیمانند. حالا کم و کیفش چقدر بوده، بماند.
مطلب دوم اینکه چقدر به حزب توده و آرمانهای حزب توده وفادار و معتقد بودید؟ در این خصوص هم حرف و حدیثهای زیادی از زمان فوتشان بیان شده است. مسلماً این است که در دهههای ۲۰ و ۳۰، حتی تا اواخر دهۀ ۴۰، بندرت میشد روشنفکر، نویسنده، شاعر و خلاصه، اهل ادب و فرهنگ را در ایران سراغ گرفت که یا از حزب تودهی ایران نبودند و یا دست کم ملهم و متأثر از ادبیات. باورهای آن حزب. ای ک، ش ام ا اداب ا ی و و ز ز از یز یزان ب ا،، یقی یقی ًًًًً آاش ز از ز.
ض ی ای ر یک و و پیان و یای ر ی یای ««ام« تام «ات و اج یای »شال طهاو یان اناج قار. ۴واحد هم ایران عصر پهلوی. در جریان اسلامی شدن، آن درس تکهپاره شد. از اساتیدی که این درس را برعهده داشتند، من بودم. ر پایان آ و صاً ب از ز ال حای جای جاج ا ا ز از ا، اه ااج و ش اشای داشج آن ان. پایان بخش هم یک شعر بلند از زارع که درمورد جنگ با عراق بود.
دو شعری که از ابتهاج میخواندم، بیانگر شرایط سیاسی و اجتماعی ایران بعد از کودتای ۲۸ مرداد بنامهای «شبگیر» و «گالیا» بودند که بیاد آن مرحوم برایتان میخوانم:
«شبگیر»
دگر این پنجره بگشای که من
به ستوه آمدم از این شب تنگ
دیرگاهیست که در خانۀ همسایه من خوانده خروس
وین شب تلخ عبوس
میفشارد به دلم پای درنگ
دیرگاهیست که من در دل این شام سیاه
پشت این پنجره بیدار و خموش
مانده ام چشم به راه
همه چشم و همه گوش…
ادامه را در پادکست «ابتهاج» با صدای صادق زیباکلام بشنوید:
* منتشر شده در کانال شخصی نویسنده