سایه ی درختان سر به فلک کشیده ی پارک محله ای جنوبی ترین نقطه شهر با غروب آفتاب کوتاه و کوتاه تر شد که حمید کُپل و دار ودسته اش را وارد پارک کردند و روی نیمکت زیر تیر چراغ برق بساط مشروب و بار زدن سیگاری پهن کردند. . صادق درباره شب حادثه می گوید:
من و بچه های محل دور هم، تخمه شکستن و گل یا پوچ بازی بودیم که یکدفعه دارو دسته ی حمید کُپل شروع کرد به مسخره بازی، با انگشت ما را به هم نشون می داد و ادا و اطوارهای ناجور در می آوردند.
سعید که بزرگِ جمع ما بود گفت:بچه ها بهشون محل نذارید،اما حمید کُپل ونوچه هاش دست بردار نبودند و کارشون از خنده و مسخره کردن به فحش ناموس و پرت سنگ کردن وآشغال به سمت ما،هرچه سعید سعید می کنه من و بچه. ها را آروم کنه،دارو دسته ی حمید جری تر می شدند،طوری که سعید گفت:بهتره تا شرم از پارک بزنیم بیرون.همین که خواستیم از پارکی دور بشیم،رعد وبرق تندی زد و رگبار بارون شروع شد.بارون جنوب. هم که خودتون میدونید چطوریه!آنی کل کوچه و خیابون و سیلاب شد.
با سعید و بچه ها زیر سقف راهروی توالت پارک وایسادیم تا بارون که بند آمد راه خونه بشیم،ده بیست دقیقه نگذشته بود که بارون قطع شد، داخل پله های دستشویی حمید و دار وسته اش جلوی راهمون گرفتن،از هر طرفی که میخواستیم بریم. نمیذاشتن و شروع کردن به تنه زدن وبعد هم کف گرگی زدن به سر و صورت بچه ها…
کاش لال شده بودم و نمی گفتم:اگه مرد دعوا هستید بیاید مثل مرد دعوی کنید نه اینطوری توی راه پله ی توالت …که اصغر، نوچه ی حمیدکُپل گفت:حمید خان می شنوی،این صادقِ مادر…
وقتی اسم مادرم و آورد و فحش ناموس داد،دیگه نفهمیدم چی شد،با دو رفتم سمت همون نیمکت زیر چراغ برق و یکی از بطری های روی نیکمت و برداشتم وبا داد وفریاد بطری توی سر خودم شکوندم…دوباره رگبار بارون شروع شد، خونابه از سرم راه افتاد و جلوی چشمم و گرفت،چشمام هیچ چی نمی دید و گوشم پر شده بود ازصدای داد و عربده ی بچه ها،هرکی هرچی دم دستش برداشت و به طرف نوچه های حمید حمله می کرد.
اصلا یادم نیست که چطور تیزی بطری شکسته نشست توی گلوی حمید
گزارش پزشکی قانونی،علت مرگ را شدید ناشی از بریده شدن شاهرگ گردن و…اعلام و در ادامه گزارش آمده بود؛آلت قتاله جسم تیز وبرنده ای بوده که پس از قطع کردن شریان اصلی گردن، حلقوم متوفی را بریده .
صادق از لحظه ای که گلوی حمید کُپل را بریده،هیچ چیزی به خاطر ندارد اما حاضران نزاع و درگیری به اتفاق نقل می کنند که:صادق بطری شکسته دستش بود و حمید می کرد و با دادو فریاد می گفت چرا به مادرم فحش دادی، که یکدفعه هردوتاشون لیز خوردن …
همزمان با زمین خوردن حمید،صادق هم لیز می خوره و تیزی بطری که حدسی بوده، داخو مداخ!
پرونده ی اول صادق به قتل عمد،در دادگاه کیفری۱منجر به حکم قصاص شده است،در دادگاه کیفری۱منجر به حکم صادر شده است.
آیا رفتار صادق بنا به دادنامه ی صادره منطبق بر بند ب ماده ۲۰۶قانون *مجازات اسلامی ا چالش اصلی پرونده نیست،بلکه چالش و مشکل اساسی پرونده مصیبتی است که هر چالش اصلی چالش و مشکل اساسی است.
اولیاء حمید داغدار نوجوان۱۹ساله ای هستند که هزاران آرزو وآینده برایش در نظر دارند و آنطرف پرونده نیز شاهد و ناظر از دست رفتن تنها فرزند خود هستند که در آغاز نوجوانی می بایست تلخی زندان را تجربه کند وقصاص در انتظار اوست. هیچ شکل و گونه ای از قضاوت به صواب نزدیک نخواهد بود،خانواده ی مقتول،احقاق حق و پایمال نشدن خون جوانشان را در قصاصِ قاتل می بینند و خانواده ی صادق نیز مرگ مقتول را ناشی از حادثه ای ناخواسته و از سر اتفاق می دانند و می دانند. اینگونه است که هر دو،خودشان را محق می دانم!اینکه رفتار صادقانه در تعقیب و گریز حمید در حالیکه جسم برنده ای(آلت قتاله)در دست دارد با توجه به شرایط محیط اطراف که امکان زمین خوردن وجود دارد (لیز بودن زمین ناشی از بارندگی است. شدید)وجود دارد، به رفتار پرخطر،نوعا کشنده تعبیر شده است،استدلال قضات دادگاه کیفری ۱است در انتساب بزه قتل عمد به حمید که البته اظهارات شاهدان عینی درگیری و نزاع نیز مزید بر علت شده است.
ماده۲۹۰قانون مجازات اسلامی در معرفی رفتارهای نوع کشنده و اقسام قتل عمد، حالات و فروضی را انشاء می کند که از آن جمله می توان به وضعیت اشاره کرد که به قصد مجروح کردن ونه ارتکاب جنایت(قتلعلیه مجنی علیه رفتاری می کند). شرایط پرونده ی صادق و حمید به گونه ایست که شاید تنها راه نزدیک به صمیمیت که یقینا واجد ثواب است، جلب رضایت اولیاء دم حمید باشد.
تصمیم بنا در بحث اولیاء دم اخذ دیه،امیدوارم با انتشار این مطلب خیرین وهنرمندانی چون جناب پرستویی،چاوشی،رادان،کیانیان،رامبد جوان،احسان علیخانی به همراه ورزشکاران محبوب کشور آقایان دایی،قلعه نوعی،علی کریمی و… مادر صادق را در جلب رضایت از اولیاء حمید کمک کنند.انشاالله
* وکیل دادگستری – شیراز