این حقیقت در نبود حکمای همهحریفی است که صدرالمتالهین را به همه دانشهای حضوری و حصولی میرسانند، در جامعه جدید ایران در صد سال گذشته پیدا میشوند و مردم آنها را اگر نه «حکیم» که «ملا یا «علامه» میخوانند. داش نای که آان را یان یاگایی از ت ی ایای ر ت ا ایخ ای و لاه و ل ز از آن.
به گزارش گزارشگر یک، در یادداشتی در گزارشگر یک نوشته حامد زارع آمده است: «در سنتگرایان از گذشته برگشتناپذیر، تصاویر زیبای هر چند رویایی از سرزمین ایرانشهر و حکمت ایرانشهری پیدا میشود که ارزشها دنبال میشوند و رویاپردازی دارند. روزی روزگاری بوده که ایران کشور هزار حکیم بوده است. شهرهای مملو، سایههای برافروخته درختان سربلند که از پشت دیوارهای کوتاه باغهای ایرانی پیدا میشوند، حکمایی هستند که در خنکای خیابانهای شهر قدم میزده اند و پیر مغان، مشکلگشای، رهگذران را شنود کرده و حل معما میکردند. شهرها زیبا و عبادتگاهها آباد بوده است. اهالی شهر با طبیعت رفاقت و خاک و آب را گرامی میداشتهاند.
چه وجود این شهرهای فاضله را در دورههایی که سنت دائر مدارک وجود دارد پذیرفته میشود یا اینکه آن را معطوف به پدیدارشناسی سنتگرایان ارزیابی میکنیم، از یک حقیقت نمیتوانم بهسادگی بگذریم. این تصورات از شهرهای سنتی که حکما در کانون آنها بوده است، قاب تصویون شهرهای ارایی ارای کافق حکما در کانون این تصورات از کارویژه عالم خیال در فلسفه و اسلام ایرانی نیز ناظر بر همین معناست. به عبارت عالم بهتر خیال ایرانی (عالم مثال اونی)
اگر طبق همین ایده سنتگرایانه به پیش رویم، باید اذعان کنیم که کار ایران از روزی رو به انحطاط بگذارد که مرکزیت حکما را در شهرهای افلاطونی از دست رفته و در پیامد آن چشمه روان جویبار حکمت در باغهای ایرانی خشکید. درختها بیبرگ و بار شد و سایهها را از دست رفت. اهالی شهر برای حل معما بینیاز از تایید حکما شدند و مشکلات حبد شن حل ماند نو یی نها یی.
فاغ از آاژی و ای رای بای ااص صاف ه گای س تا ایخ اطاط ایای و اقطاع یای جار. چه ای اگ یان ی ش اهای ق ی ایان ب ، هان صال رازی آخ نای اگر همه این گزارشها را پذیرفتهاند، ایرانزمین در چهار سده اخیر نهتنها جلوهای از مدینههای پررونق ایرانشهری را نشان میدهد، بلکه حکمایی که مدینههای آبادانی به همراه آنها وابسته هستند نیز از نظرها پنهان هستند و کارویژه افلاطونی خود را با عزلتی عرفانی سودا کردهاند. اما آیا با مدرنیزاسیون شهرهای ایرانی در صد سال اخیر، رونق حکمر تی شن روح رازاسیون شهرهای ایرانی در صد سال گذشته، رونق. آیا دیگر حکمایی که وجودشان از شوق وصال به حقیقت نمیاندر ناند در نان ههای است.
این حقیقت در نبود حکمای همهحریفی است که صدرالمتالهین را به همه دانشهای حضوری و حصولی میرسانند، در جامعه جدید ایران در صد سال گذشته پیدا میشوند و مردم آنها را اگر نه «حکیم» که «ملا یا «علامه» میخوانند. داش نای که آان را یان یاگایی از ت ی ایای ر ت ا ایخ ای و لاه و ل ز از آن. این بزرگوار هم اهل دانش بود، هم اهلیت دانایی را داشت. هم فلسفه را میدانست، هم عرفان را میفهمید. هم وایت را نقد میکرد و هم با برتراند راسل نامهنگاری میکرد. همت عالیه را میشناخت، هم بر ضعفهای وجودشناختی آن آگاه بود. همین سخن اصلی کانت و هایدگر را میکرد، همان سخنان اصیل مولانا را درمیافتد. غور در قرآن، عرفان و برهان را بلد بود و به معارف متفاوت احاطه داشت.
اما آه ج د جاه ج ی ای ی یاس واس تاد تاد ر شا ه شاش ب اال شای پ اخ م ی ی ی ی ه ظ ا ا اماخ ه ی ای آ یان ی اگ کی ان باظه اام ات ایخ ت اج ااع باش یک ااه ر ج سود خصص و ا ا ام ا اد اد
ه ظ ب یای م ب ای تاگش یگ ت ایخ ت و ا ا ا ا ا ا ا ا ا ق ق ق ق قازی وای اام. عجالتا تا آن موقع حکما را در قاب زیبای سنتگرایان و در عالم خیال ایرانی به تماشا میکنند
انتهای پیام