ما ادعا کردیم متخصص هستیم و به جشنواره رفتیم. در این میان ، ما همیشه از یک عنصر حرفه ای استفاده می کردیم و تمام تلاش ما در این 20 سال این بوده است که ادبیات مطابق با استانداردهای ملی و بین المللی بنویسیم و نمی دانم چقدر موفق بوده است ، اما یکی از سه سایت پربازدید در سالن اصلی سالن تئاتر تئاتر کشور ، تئاتر می تواند به عنوان مبنایی برای بحث ما عمل کند.
یکی از سالهایی که با مرحوم نازنین علی سلیمانی روی صحنه رفتیم در نمایش “معمای موتورهای آشفته” بود. :
یکی دو روز پیش دکتر جان گفت: من مشاوره روانشناسی دارم. من می خواهم شخصاً با شما صحبت کنم. اما او هر روز به برج میلارد می رسد و وقت آن است که آرایش کند ، بنابراین فرصتی برای صحبت کردن ندارد. سرانجام ، او در همان روز گفت: “اگر نقاشی و صحبت کردن همزمان اشکالی ندارد ، فکر نمی کنم فرصت دیگری را از دست بدهم.”
دستشویی رو تنها گذاشتیم و شروع کردیم به صحبت. بهمن (سانیعی) گوشی را روی صورتش گذاشت و علی صحبت کرد و من گوش دادم.
دکتر من عادت دارم نمی دانم خوب است یا بد! اگر شخصی به امام حسین توهین کند یا عزاداری محرم و سیدالشهداء را مسخره کند ، من بسیار عصبانی می شوم و به اصطلاح شور و شوق ترکی افزایش می یابد و من نمی توانم جلوی خود را بگیرم و با او می جنگم. ناخواسته دیدم که دارد سرش فریاد می زند! اگر او ادامه دهد ، من نمی توانم تحمل کنم و ممکن است یقه اش را بگیرم!
یانسونولا ، من بیماری روانی دارم ؟!
از علی جان پرسیدم. آیا موضوع یا شخص دیگری وجود دارد که بتواند شما را تا این حد تنگ و پرشور کند؟
گفت نه ، خدایا ، وقتی از چیزی عصبانی می شوم ، راحت تر می توانم خودم را کنترل کنم. اما به نظر می رسد خدای من ، امام حسین و عاشورا خط قرمزهای من هستند! اگر کسی به امام حسین و عزاداری و کربلا توهین کند ، واقعاً عصبانی می شوم و توهین های او را بی پاسخ نمی گذارم. گفتگوی ما در مورد استراتژی های کنترل خشم مدتی ادامه داشت …
وقتی آرایشش تمام شد بلند شد و گفت: “آرام باش دکتر … برایم مهم نیست که در این صحنه نقش” خواننده سوری “را ایفا می کنم. هدیه ای برای خداوند باش!
علی عزیز ، فارغ از پاسخ آن روز ، امروز برایت می نویسم. با تو خوشحالم
* دکتر حرا ، خاطرات آشکار کننده معمای رنج ، سالن برج میلارد 1393