هواداری، اعتماد به نفس می‌آورد/موتور محرکه سلبریتی هوادارانش هستند

رابطه تنگاتنگ هواداران با Idol یا همان بت هواداری و ظهور و بروز آن‌ها در رسانه‌های مختلف به خصوص شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های نوین سبب شکل‌گیری گونه‌ای صنعت شده که ما آن را «صنعت هواداری» نامگذاری کرده‌ایم. صنعتی که «هوادار» و «Idol» به عنوان کسی که مورد هواداری قرار می‌گیرد، مواد اولیه این صنعت را تشکیل می‌دهند؛ دو گروهی که فهمیدن درباره چیستی آنها و همچنین چگونگی روابط‌شان با یکدیگر از نیازهای امروز جامعه است.

ایسناپلاس:در فرآیند هواداری آنچه که واضع است رابطه‌ی میان هوادار (Fan) و فردی است که مورد هواداری قرار می‌گیرد؛ در زبان انگلیسی به این فرد Idol (آیدل) می‌گویند و در فرهنگ لغات کمبریج «فردی که بسیار مورد علاقه، تحسین یا احترام است» معنا شده است و در ترجمه این لغت به زبان فارسی از کلماتی نظیر «بت»، «معبود»، «اسطوره» یا «محبوب» استفاده شده است اما هیچ کدام از ترجمه‌ها حق مطلب را آن‌طور که باید ادا نمی‌کنند؛ جست‌و جوها برای یافتن کلمه‌ی معادل Idol در وب‌سایت فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی نیز بی نتیجه ماند؛ به همین دلیل نیز در متن پیش رو بجای کلماتی نظیر بت یا اسطوره از «آیدل» استفاده می‌کنیم.

حسین حق پناه به عنوان یک جامعه شناس و پژوهش‌گر فعال در حوزه نوجوانان  و معلم سواد رسانه‌ای درباره «هواداری» و «رابطه میان هوادار- آیدل» گفت‌وگوی مفصلی با گزارشگر یک پلاس انجام داده که متن آن را در ادامه می‌خوانید:

چرا انسان‌ها به سمت هواداری از فرد یا گروهی تمایل پیدا می‌کنند؟ این تمایل از چه سنی ایجاد می‌شود؟

اتفاق اصلی که رخ می‌دهد دقیقاً در آغاز ورود به دوران نوجوانی و زمانی است که فرد تصمیم می‌گیرد که خودش انتخاب کند؛ در اینجاست که عاملیت رخ می‌دهد و نوجوان تصمیم می‌گیرد که خودش انتخاب‌گر باشد ولو آنکه این انتخاب‌گر بودن توهم باشد؛ او می‌خواهد از هر طرح و چارچوب از پیش تعیین شده است، بیرون بزند؛ تا قبل از این دوران والدین به فرد می‌گفتند که این کار را انجام بده و این لباس را بپوش و حتی ممکن بود که این اعمال نظر گفته نشود بلکه فرد در محیطی معین قرار گرفته و انتخابی نداشته باشد؛ در این زمان حتی اگر هم طغیان یا نا فرمانی از سوی نوجوان سر زده، بصورت لحظه‌ای بوده است چراکه هر فردی در دوران کودکی مهمترین گروه احتمالی مرجع خود را خانواده می‌داند و دقیقاً در دوران نوجوانی است که دیگر نمی‌خواهد این کار را انجام دهد و می‌خواهد از افرادی غیر از نهادهای اجتماعی قبلی الگوپذیری و تقلید و خود را با آنها مقایسه کند.

این بخشی از طبیعت بشر است که در سنین نوجوانی به دنبال یافتن افرادی به عنوان یک گروه اجتماعی مرجع بوده تا خود را با آنها بسنجد و ببیند چه چیزی نسبت به آنها کم دارد و فاصله‌اش با آنها چقدر است؛ او در این سنجش و مقایسه تلاش می‌کند تا رفتار و و افکار خود را طوری تغییر دهد که شبیه آنها شود. اولین گروهی که نوجوان خود را با آن مقایسه می‌کند، گروه‌های هم سن و دوستان هستند، آنها سپس به مقایسه خود با گروه‌های ثانویه نظیر مربیان و معلمان و برخی از مشاغل می‌پردازند و در نهایت کار و به جایی می‌رسد که خود را با چهره‌های مشهور و سلبریتی‌ها مقایسه می‌کنند. تا پیش از نوجوانی فرد تلاش می‌کند تا رفتارهای والدین خود را تقلید کند و حتی در جایی که او به گروه‌های اجتماعی ثانویه روی می‌آورد نیز این موضوع وجود داشته است اما در عصر جدید فعلی یک گروه احتمالی جدید به وجود آمده که در گذشته وجود نداشته است و آن هم ستاره‌ها، ابر ستاره‌ها یا سوپر ستاره‌ها و سلبریتی‌ها هستند.

از نظر شما آیا می‌توان انتخاب یک گروه ثانویه برای هواداری را اولین یاغی گری دوران نوجوان عنوان کرد؟

من نمی‌گویم که اولین، اما معتقدم که حتماً یکی از یاغی گری‌های نوجوان، بیرون‌زدن از چارچوب خانواده برای الگوگیری و در مجموع جامعه پذیری و اجتماعی شدن است؛ در این فرآیند، نوجوان در تلاش است تا مدام خود را بسنجد و ببیند که آیا اجتماعی شده است یا خیر؛ او در این مرحله دیگر خود را با خانواده نمی‌سنجد.

حسین حق پناه- جامعه شناس

آیا هواداری از ستاره‌ها و سلبریتی‌ها به عنوان گروه مرجع در گذشته نیز وجود داشته یا این موضوع مختص عصر امروز است؟

هواداری از برخی ستاره‌ها تا جایی در گذشته وجود داشته اما امروزه یک گروه اجتماعی جدیدی پدید آمده که نوجوان می‌تواند خود را با آنها بسنجد و آن هم چهره‌های رسانه‌ای هستند؛ چهره‌هایی که فارغ از شغل، حرفه و توانمندی‌شان، دوربین روی آنهاست، نور روی استیج متمرکز روی آن‌هاست و شهرت دارند و دیده می‌شوند و به این دلیل که دیده می‌شوند و مدام در معرض دید عموم مخاطبان هستند نیز یک گروه اجتماعی را تشکیل می‌دهند؛ تفاوت سوپر ستاره و ستاره با سلبریتی نیز در همین موضوع است. سوپر ستاره‌ها یا ستاره‌ها کسانی هستند که شهرت‌شان به دلیل توانایی و تبحر بالا آنها در یک یا چند حوزه است اما سلبریتی‌ها کسانی هستند که شغل‌شان رسانه‌ است؛ آن‌ها ممکن مهارت یا فضیلت و توانمندی داشته باشند و ستاره‌ی تئاتر، تلویزیون، سینما، موسیقی یا حتی فوتبال باشند و ممکن است که هیچ مهارت و فضیلتی هم نداشته باشند اما با این حال توانمندی رسانه‌ای داشته باشند.

سوپر ستاره‌ها یا ستاره‌ها کسانی هستند که شهرت‌شان به دلیل توانایی و تبحر بالا آنها در یک یا چند حوزه است اما سلبریتی‌ها کسانی هستند که شغل‌شان رسانه‌ است

برای مثال در تاریخ فوتبال انگلیس، جرج بست بازیکن بسیار بهتری نسبت به دیوید بکهام بود اما جرج بست هیچ‌وقت به اندازه بکهام دارای شهرت نبود چراکه در زمان او دوربین‌های پیشرفته امروزی وجود نداشتند تا حرکات ورزشی ماهرانه‌ی او را از زوایای مختلف ثبت کنند، رسانه و روزنامه‌های مختلف نیز وجود نداشت تا او را تحلیل کنند، در موردش گزارش‌های مختلف بنویسند و به مخاطب بشناسانند؛ بست حتی دچار نوعی یاغی‌گری هم بوده و درگیر سیگار و مشروبات الکلی می‌شود اما در آن زمان چون فرهنگ شهرت شکل نگرفته بود، او با وجود اینکه پیش از بکهام لباس شماره‌ی ۷ تیم منچستر یونایتد را می‌پوشید، نه به اندازه بکهام معروف می‌شود و نه حتی به اندازه‌ی او معروف می‌ماند. سلبریتی‌ها یا ستاره‌های‌ رسانه‌ای به خاطر توانمندی رسانه‌ای‌شان است که مورد توجه قرار می‌گیرند؛ به این معنی که یک بازیکن خوب فوتبال برای دارای بودن هوادار، بیشتر از اینکه یک بازیکن توانمند باشد، باید یک چهره‌ای رسانه‌ای توانمند باشد تا بتواند خودش را به بقیه بشناساند. مثلاً همیشه در بحث‌های فوتبالی این نکته مطرح می‌شود که چرا مهاجمان یا هافبک‌ها بیشتر از مدافعان و دروازه‌بان مورد توجه قرار می‌گیرند؛ علت این تفاوت در این است که فعالیت‌های دسته اول چشمگیرتر و رسانه‌ای‌تر از دسته اول است.

ستاره‌های رسانه‌ای به دلیل توانمندی رسانه‌ای که دارند همیشه برای نوجوان‌ها جذاب هستند و نوجوانان خود را به او متصل می‌کنند و هویت‌شان را به او گره می‌زنند و قابلیت سنجش الگوپذیری برای آن‌ها به وجود می‌آید؛ هر روز در مورد ستاره‌ی محبوب‌شان می‌خوانند و می‌بینند که کجا می‌توانند از او تقلید کنند و این تقلید نیز بیشتر از اینکه ذهنی باشد، عینی است؛ برای مثال لازم نیست توانمندی ورزشی یک هوادار مانند کریستیانو رونالدو باشد بلکه همین‌که مدل موی او را تقلید کند، برای هواداری از او کافی است؛ این تقلید در همه‌ی حوزه‌ها مانند سینما و موسیقی نیز وجود دارد. چهره‌های رسانه‌ای این قابلیت الگوپذیری را خیلی راحت‌تر در دسترس هواداران قرار می‌دهند. برای مثال خیلی سخت است که کسی شبیه به پروفسور سمیعی یا پروفسور مریم میرزاخانی یا علامه محمدتقی جعفری شبیه شود اما اینکه یک هوادار بخواهد شبیه به چهره‌های رسانه‌ای شود، بسیار راحت‌تر است. این تغییرات عصر جدید است؛ در اینجا آن چیزی که مسئله‌ است سلبریتی نیست بلکه بستری است که در اختیار این افراد قرار گرفته است؛ اینستاگرام و سایر پلتفرم‌های فضای مجازی، رسانه‌های جدیدی هستند که نوعی از الگوپذیری و مشابه‌سازی را که قبلا ممکن نبوده،  ممکن کرده‌اند و به آن ضریب داده‌اند.

آن چیزی که باعث جهش گروه‌ها و فرهنگ هواداری شده، اساساً رسانه‌های اجتماعی هستند

امروز دیگر مهم نیست که آیا من شبیه به پدر، معلم، نجار موفق یا هرد فرد دیگری باشم چون آن‌ها خصوصیت‌ها و مهارت‌هایی که دارند که بروز و جلوه بصری پیدا نمی‌کند اما اگر یک هوادار بتواند خوب روپایی بزند می‌تواند به برنامه‌های استعدادیابی تلویزیونی مثل عصر جدید راه پیدا کند؛ این اتفاق منحصر به فردی است. آن چیزی که باعث جهش گروه‌ها و فرهنگ هواداری شده، اساساً رسانه‌های اجتماعی هستند. تا قبل از این هم در طول تاریخ هواداری وجود داشته اما برای شکل‌گیری خرده فرهنگ هواداری به مثابه یک سبک زندگی که شامل آیین‌ها، مناسک، رفتارها و نمادهای خاص هست، بستر کافی وجود نداشته است. مثلاً عاشقان حمید استیلی محلی نداشته‌اند که دور هم جمع شوند، زبان مشترک پیدا کنند، مناسک و آیین‌های مشترکی مانند برگزاری جشن تولد فرد مورد علاقه خود برگزار کنند اما امروز رسانه‌های اجتماعی این امکان را برای هواداران به راحتی فراهم کرده است.

بستر رسانه‌های اجتماعی، ظاهر خاص هواداری را در درون گروه هواداری تبدیل به ارزش و هنجار کرده‌اند

پیش از این، این که فردی هوادار افراطی کسی باشد، هنجار اجتماعی محسوب نمی‌شد؛ برای مثال فرد هوادار اگر با ظواهر هواداری در جامعه حضور پیدا می‌کرد، جامعه به راحتی فرم و مدل خاص لباس یا موی او را نمی‌پذیرفت اما بستر رسانه‌های اجتماعی، ظاهر خاص هواداری را در درون گروه هواداری تبدیل به ارزش و هنجار کرده‌اند؛ حالا اگر فردی هوادار افراطی فرد یا گروه و تیمی باشد دیگر نه‌تنها زشت نیست، بلکه اگر هوادار در گروه مخصوص به خود در هر ساعت از شبانه‌روز اظهار نظر کند یا حضور پیدا کند، با تأیید یا لایک سایر هواداران و به نوعی تایید اجتماعی مواجه می‌شود؛ امروز به پشتوانه‌ی آن شبکه‌ی هواداری مجازی، هواداران یک فرد یا گروه در محیط‌های اجتماعی حقیقی مانند مدرسه و کافه‌هایی که پاتوق هواداران می‌شوند، نیز حضور پیدا می‌کنند و آن هواداری را به نوعی در خیابان هم بازتولید می‌کنند؛ این هواداری حالا نه‌تنها ناهنجار و کج‌روی اجتماعی تلقی نمی‌شود، بلکه تبدیل به یک پرستیژ می‌شود و برای هوادار اعتبار می‌آورد؛ این اعتبار از آن شبکه‌سازی اجتماعی در فضای مجازی نشأت می‌گیرد.

آیا می‌توان گفت که ریشه‌ی کل مقوله‌ هواداری از بی‌اعتباری یا بی‌هویتی نوجوان‌هاست؟

تمام انسان‌ها اساساً از لحاظ هویتی بی‌اعتبار هستند. انسان بدون اتصال خودش به برخی از معناهای بیرونی و درونی که خودش برای خودش ایجاد می‌کند، هیچ است؛ برای مثال اگر می‌گوییم که صبور، تنبل یا … هستیم، این‌ موارد معناهایی هستند که خودمان به خود می‌دهیم و اگر این موارد را کنار بگذاریم انسان هیچ است. نوجوان در سنین نوجوانی بی‌اعتبار نیست بلکه به دنبال اعتباریابی هویتی است؛ بخشی از اعتباریابی‌های هویتی، «درون‌راهبر» و بخش دیگری از این هویت‌یابی‌ها ارجاع به بیرون از خود است. پیش از این هویت‌ها اصطلاحاً درون‌راهبر بودند؛ به این معنی که آدم‌ها در سنین نوجوانی وقتی با سوالاتی نظیر کیستی و چیستی خود مواجه می‌شدند، خود را به ویژگی‌های درونی‌اش ارجاع می‌داد و شروع به هویت‌یابی می‌کرد؛ مثلاً خود را به خانواده‌اش و ویژگی‌های درونی یا حتی ویژگی‌های جسمی خودش مانند لاغری و چاقی نسبت می‌داد. بنابراین هویت‌یابی همیشه وجود داشته اما چیزی که الان مورد توجه قرار گرفته، این است که این اتصال هویت به کجا و چه چیزی انجام می‌شود.

امروزه هویت‌ها «برون راهبر» شده است به این صورت که دیگران باید بگویند من چه کسی هستم و دیگران باید من را تأیید کنند

نکته‌ی جالب این است که در گذشته موارد مناسب ارجاع به بیرون محدود و انتخاب‌های زیادی وجود نداشته‌اند و مواردی که انسان‌ها در مرحله‌ی هویت‌یابی، می‌توانستند خود را به آن ارجاع دهند، نهایتاً خانواده، محل زندگی، پیشینه‌ی آبا و اجدادی و غیره بوده‌اند و امروزه این مسئله تفاوت چشم‌گیری پیدا کرده است. امروزه هویت‌ها «برون راهبر» شده است به این صورت که دیگران باید بگویند من چه کسی هستم و دیگران باید من را تأیید کنند. حالا نوجوان برای اینکه بگوید چه کسی است و چه می‌کند مجبور است هویتش را به بیرون از خودش ارجاع دهد.

مسئله‌ی بعدی که رسانه‌ها در پیدایش آن موثر بوده‌اند، تعدد انتخاب‌ها است. قبلاً یک انسان مگر می‌توانست هوادار چند نفر باشد؟ اصلاً مگر چند الگوی تقلیدی وجود داشت؟ برای مثال حتی تعداد سلبریتی‌ها یا خواننده‌ها هم خیلی کمتر از الان بود. از لحاظ جغرافیایی نیز موقعیت‌های جغرافیایی‌ از منظر هویت‌یابی محدودتر بود؛ پدر و پدربزرگ‌های ما در نهایت می‌توانستند یک خواستگاه محدودی داشته باشند و در نهایت ما هویت‌مان را به آن مکان‌ها آن‌ها گره بزنیم اما الان یک نفر می‌تواند در تهران نشسته باشد و خودش را بچه‌ی کف نیویورک معرفی کند؛ این امکان درحال حاضر وجود دارد درحالی که قبلاً وجود نداشت. برای مثال الان افراد زیادی هستند که در صورت مراجعه به صفحه‌شان در شبکه‌های اجتماعی، متوجه نمی‌شوید که او ساکن کجاست یا اینکه در ایران زندگی می‌کند یا خارج از ایران.

سندرم پرستش سلبریتی یک اختلال روانی شناخته شده است که برای آن نیز درمان‌هایی وجود دارد

این بحث در هواداری به شکلی خودش را نشان می‌دهد که هواداران انتخاب‌های بسیار متعددی دارند که خود را به آنها متصل کنند. در دوران نوجوانی به دلیل تغییرات مربوط به بلوغ، معمولاً الگوگیری هویتی شدید می‌شود. نوجوان مثلاً ۱۶ ساله حتی از دایره دوستانش هم به شدت الگوگیری می‌کند و دوست دارد از افرادی نظیر دوستان، معلم و دایره‌ی اطراف خود الگو بگیرد؛ بنابراین در روزهای اخیر وقتی می‌شنویم که برخی از هواداران محمدرضا گلزار می‌گویند که بدون او نمی‌توانیم زندگی کنیم و اینکه سعی می‌کنند در همه چیز شبیه به او باشند، تا حدی ناشی از تغییرات بلوغ است. اگر کسی سن نوجوانی را گذرانده و هنوز در این وادی‌ها است، این اختلال است و باید به مشاور مراجعه کند و خود را درمان کند. سندرم پرستش سلبریتی (Celebrity worship syndrome) یک اختلال روانی شناخته شده است که برای آن نیز درمان‌هایی وجود دارد. جالب است که این اختلال برای رسانه‌ها جذاب است و رسانه‌ها کسانی که دارای این اختلال هستند را معرفی و پروموت می‌کنند.

هواداری چه کارکردهایی دارد؟ آیا احساساتی شبیه به «قدرت» که هم هوادارن یک فرد و هم آیدل‌ها از این فرآیند کسب می‌کنند، واقعی است؟

اصلاً یکی از کارکردهای هواداری ایجاد حس اعتماد به نفس است؛ به این دلیل که هوادار وقتی خود را به یک گروه اجتماعی یا یک فرد متصل می‌کند، حس می‌کند که آن قدرت به هوادار هم منتقل می‌شود و هوادارانی که هیچ نقطه‌ی اشتراک دیگری غیر از هواداری با همدیگر ندارند، از یکدیگر پذیرش اجتماعی می‌گیرند و می‌توانند حول چیزی که هوادارش هستند، حرف بزنند و تایید بگیرند؛ این مسئله باعث افزایش اعتماد به نفس هوادار می‌شود. هوادار که در خیلی از مسائل شاید توان صحبت کردن و ابراز وجود ندارد، حول مسئله‌ای که هوادارش است یا در گروه اجتماعی مرتبط، می‌تواند صحبت و ابراز وجود کند. هوادار در جایگاه تماشاگر نشسته و با قدرت‌مند بودن کسی که هوادارش است، احساس قدرتمندی می‌کند اما با شکست او، هوادار با اینکه سرخورده می‌شود اما احساس شکست در زندگی نمی‌کند. اگر بازیکن محبوبی دچار مصدومیت شود، هوادار مصدوم نشده است. این مسئله حاشیه‌ی امنی را برای هوادار تأمین می‌کند. به همین دلیل مسئله‌ی هواداری یک مُسکن یا آرام‌بخش است. هوادار با شکست کسی که هوادارش است نیز حتی خشمش را بروز می‌دهد و زمینه‌ای برای خالی کردن خود می‌بیند؛ جالب است که همین خشم و خالی شدن نیز در گروه هواداری پذیرفته می‌شود؛ هواداران می‌توانند با هم گریه کنند که تیم‌شان باخته و به همدیگر قول انتقام در دیدار بعدی را دهند و این جزئی از کل بودن است که برای هواداران بسیار لذت‌بخش است.

هوادار در جایگاه تماشاگر نشسته و با قدرت‌مند بودن کسی که هوادارش است، احساس قدرتمندی می‌کند اما با شکست او، هوادار با اینکه سرخورده می‌شود اما احساس شکست در زندگی نمی‌کند

فرار از واقعیت یکی از کارکردهای هواداری است که به آن Escaping From Reality می‌گویند. مثلاً وقتی محمدرضا گلزار ازدواج می‌کند مانند این است که چند میلیون گلزار ازدواج کرده‌اند؛ هواداران احساس می‌کنند با فردی که هوادارش هستند در ارتباط هستند و برایش داستان تخیلی (Fan Fiction) می‌نویسند. محصولات فرهنگی کره‌ای که هواداران بی‌شماری دارند مثال دیگری از این موضوع است؛ این محصولات آسیب جنسی یا اخلاقی ندارند اما گروه‌های هواداری در تخیل‌شان مفصلاً روابط جنسی یا عاشقانه بین خود و اعضای گروه‌های موسیقی کره‌ای برقرار و رمان‌ها، قصه‌ها، تصاویر و ویدیوهای مختلفی را تولید می‌کنند و به نوعی در خیالات خود با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کنند. حتی هرجایی که واقعیت رنج دارد، به واسطه‌ی گروه و منطق هواداری از آن رنج فرار می‌کند؛ مثلا وقتی نوجوان هوادار عملکرد تحصیلی مناسبی ندارد و این رنج واقعیت است، به واسطه‌ی پناه بردن به هواداری، از رنج واقعیت فرار می‌کند چراکه در گروه‌های هواداری کسی نمی‌گوید درس بخوان، به فکر زندگی‌ات باش و… بلکه در این گروه‌ها فقط و فقط به هواداری پرداخته می‌شود و کسی، دیگری را به خاطر مسئولیت‌های زندگی بازخواست نمی‌کند.

هواداران BTS لزوماً پرشمارتر از هواداران مایکل جکسون نیستند اما این هواداران صرفاً رسانه را بهتر می‌شناسند و شبکه‌سازی و امکان استفاده‌شان از فناوری‌های رسانه‌ای بسیار بهتر است

غیر از کارکردهای روان‌شناختی، یکی از کارکردهای جامعه‌شناختی هواداری این است که هوادار می‌تواند نوعی از قدرت یا توهم قدرت اجتماعی را ایجاد کند چرا که در عالم واقع اتفاق خاصی نمی‌افتد اما در فضای مجازی هواداران می‌توانند صفحه‌ی کسی را مثلاً گزارش (Report) دهد تا آن صفحه مسدود (Ban) شود یا اینکه چیزی را در فضای مجازی فراگیر (Trend) کنند؛ این‌ها به واسطه‌ی گروه‌های هواداری ممکن می‌شود. سرآمد تمام گروه‌های هواداری دنیا، هواداران گروه موسیقی کره‌ای BTS هستند. هواداران BTS لزوماً پرشمارتر از هواداران مایکل جکسون نیستند اما این هواداران صرفاً رسانه را بهتر می‌شناسند و شبکه‌سازی و امکان استفاده‌شان از فناوری‌های رسانه‌ای بسیار بهتر است. به دلیل اینکه اغلب آن‌ها نوجوان هستند، وقت و انرژی بیشتری دارند و به اینکه ترندها و اصول کاربری شبکه‌های اجتماعی را بهتر از بقیه بلندند، باعث می‌شود که موفق‌تر باشند و راحت‌تر بتوانند نسبت به گروه‌های هواداری دیگر موفق‌تر عمل کنند.

کارکرد اجتماعی دیگر هواداری، بقای سلبریتی و توسعه‌ی برند آن سلبریتی است. توجه هوادار، موتور محرکه و سوخت ماشین سلبریتی است. در عصر «اقتصاد توجه»، مهم‌ترین کارکرد اجتماعی واقعی که گروه‌های هواداری دارند این است که اطراف سلبریتی را شلوغ می‌کند تا به سلبریتی بیشتر و بیشتر توجه شود. در هالیوود حتی به سلبریتی‌ها آموزش می‌دهند که چه کارهایی انجام دهند تا سریال بیشتر دیده شود و هواداران را بیشتر به خودشان جلب کنند.

حسین حق پناه- جامعه شناس

هواداری در چه حوزه‌هایی وجود دارد؟

این که فرد، یک گروه مرجع یا فردی مهم داشته باشد، همیشه وجود داشته اما با این مفهوم هواداری که امروزه می‌بینیم متفاوت استدر تمام حوزه‌ها ممکن است هواداری وجود نداشته باشد؛ مثلاً در فضاهای مذهبی مسئله‌ی بیعت را داریم و در حوزه‌ی سیاست، هواداری به آن مفهومی که همه می‌شناسند وجود ندارد. امروزه آن چیزی که از هواداری می‌بینیم این است که مفهوم هواداری با فرهنگ شهرت، سلبریتی‌ها و… گره خورده است. بنابراین هواداری صرف، مفهومی نیست که ریشه در گذشته داشته باشد. این که فرد، یک گروه مرجع یا فردی مهم داشته باشد، همیشه وجود داشته اما با این مفهوم هواداری که امروزه می‌بینیم متفاوت است. امروز با ارتش‌های یک‌نفره و سلبریتی‌هایی روبرو هستیم که به مثابه فرد مرجع عمل می‌کنند؛ چیزی که در گذشته بسیار نادر بوده است.

آیا فرهنگ شهرت در حوزه‌ی سیاست وجود دارد؟

در حال حاضر افرادی را در سیاست می‌بینیم که پیش از آنکه وارد دنیای سیاست شوند، سلبریتی بوده‌اند؛ مانند دونالد ترامپ – رئیس جمهوری پیشین آمریکا و ولادیمیر زلنسکی -رئیس جمهوری فعلی اوکراین- ؛ این دو رئیس‌جمهور، مصداق همین موضوع هستند. ترامپ پیش از اینکه سیاست‌مدار تلقی شود، یک سلبریتی بود؛ کسی بود که در فیلم‌ها حضور داشت و کتاب‌هایی پرفروش داشت و معروف و شناخته شده بود.

هواداری چه مرحله‌هایی دارد؟ از کدام مرحله هوادار، بابت هواداری آسیب می‌بیند؟

مرز میان میان هواداری صرف و هواداری که موجب آسیب به هوادار می‌شود این است که فعالیت‌های عادی و روزمره‌ی زندگی هوادار، به دلیل انجام فعالیت‌های مرتبط با هواداری مختل شودتاکنون چند مطالعه خوب در این مورد انجام شده است که کنش‌های هواداران را بررسی کرده‌اند. حتی پرسش‌نامه‌هایی وجود دارد که برای سلبریتی مورد علاقه‌تان حاضرید چه کارهایی انجام دهید. مرز میان میان هواداری صرف و هواداری که موجب آسیب به هوادار می‌شود این است که فعالیت‌های عادی و روزمره‌ی زندگی هوادار، به دلیل انجام فعالیت‌های مرتبط با هواداری مختل شود؛ در مورد نوجوانان، زمانی آسیب اتفاق می‌افتد که هویت نوجوان دچار وقفه شود. فرد هویت‌یافته، به قدر کافی جست و جو کرده و از هر گروه اجتماعی چیزی را انتخاب کرده و به آن متعهد شده است؛ این فرد هویت یافته است. کسی که هویت‌اش توقف یافته، بدون جست‌وجوگری و بدون اینکه به محیط تربیتی‌اش توجه و گزینه‌های مختلف را بررسی کند، به یک ویژگی هویتی یک شخص می‌چسبد و تمام ویژگی‌های او را دریافت می‌کند.

آیدل‌ها اصلا باید چه ویژگی‌ داشته باشند که هوادار داشته باشند؟

امروز مشهور شدن دیگر خیلی سخت نیست اما مشهور ماندن نیازمند هوادار داشتن استدر دنیا فعلی دیگر مهم نیست که آیدل چه ویژگی داشته باشد؛ در دنیای امروز فرهنگ دموکراتیزه شده است. آقای اندی وارهول –هنرمند و نویسنده آمریکایی- جمله‌ی معروفی دارد که می‌گوید «روزی خواهد رسید که هرکسی برای ۱۵ دقیقه در دنیا مشهور می‌شود»؛ این جمله در مطالعات دنیای شهرت تبدیل به یک مفهوم علمی شده است؛ با در نظر داشتن ویدئوهایی که در شبکه‌های اجتماعی فراگیر می‌شود، می‌بینیم که خیلی از افراد بودند که یک ویدئوی کوتاه از آن‌ها منتشر شده و برای مدتی مطرح بودند و بسیار معروف شدند یا حتی بسیاری از افراد به تلویزیون می‌روند و معروف می‌شوند یعنی هنرمندی که در برنامه‌ی عصر جدید حرکت فوق‌العاده‌ای انجام می‌دهد یا حتی اندیشمندی که به یک نشست تلویزیونی دعوت می‌شود و معروف می‌شود. بسیاری از افراد در دنیای حاضر حتی بدون اینکه بخواهند، می‌توانند معروف شوند اما مسئله‌ی مهم اینجاست که برای اینکه افراد هوادار یک فرد شوند، باید کنش‌گری صورت بگیرد؛ امروز مشهور شدن دیگر خیلی سخت نیست اما مشهور ماندن نیازمند هوادار داشتن است. برای مثال من فرصت ندارم تا برای فعالیت‌هایی که دارم ویدیو تهیه و منتشر کنم اما اگر هوادار داشتم، او برای من ۱۰ها ویدیو درست می‌کرد و بدون اینکه حتی پولی بابت آن‌ها بپردازم، در اختیارم قرار می‌داد. بنابراین هوادار داشتن نیازمند کنش داشتن است و مهم‌ترین کنش، «آوازه‌جویی» است.

مورد بعدی این است که آیدل باید نوعی از کاریزما (جذابیت غیر عادی) را از خودش ارائه بدهد تا هوادار پیدا کند. برخی‌ها فکر می‌کنند کاریزماتیک بودن یک ویژگی ذاتی است اما نوع خاصی از کاریزما می‌تواند به واسطه‌ی کنش‌های اجتماعی ایجاد شود. یکی از مواردی که باعث می‌شود تا یک آیدل کاریزما ایجاد کند، در دسترس نبودن و غیبت است؛ کنشی که محسن چاووشی از آن برای ایجاد کاریزما برای طرفدارانش استفاده می‌کند. بامزه بودن هم یکی دیگر از کنش‌ها برای ایجاد کاریزما است. حتی رسانه‌ها این قابلیت را به انسان‌ها می‌دهند که حتی اگر بامزه هم نباشند، خود را بامزه نشان دهند و هوادار کسب کنند. توجه کنش دیگری است که باعث می‌شود آیدل هواداران خود را نگه دارد. برای مثال محمدرضا گلزار در روز عروسی‌اش، مطلب یکی از هوادارانش در شبکه‌های اجتماعی فضای مجازی را لایک کرده بود و اسکرین‌شات آن لایک در فضای مجازی بسیار وایرال شد و هواداران می‌گفتند که گلزار حتی در روز عروسی‌اش هم ما را فراموش نکرده است. حتی برخی از گروه‌ها مانند BTS‌ دستورالعمل‌هایی دارند که چگونه باید به هوادارانشان توجه کنند.

حسین حق پناه- جامعه شناس

رابطه‌ میان هوادار و آیدل کجا از هم گسسته شود؟

دنیای هواداری زمانی تمام می‌شود که آن سلبریتی دیگر در دنیای رسانه‌ای دیده نشودبرای برخی از هواداران، چارچوب‌های ذهنی و ارزش‌های اخلاقی ممکن است منجر به این شود که یک فرد هوادار، دیگر هوادار آیدل یا سلبریتی نباشد یا هوادار فرد دیگری شده باشد یا حتی ممکن است جنس هواداری تفاوت پیدا کند. برای مثال درباره بازیگر معروفی مانند امبر هرد، پس از جریاناتی که در دادگاه طلاقش با جانی دپ رخ داد، نمی‌توانیم بگوییم که او دیگر هوادار ندارد؛ ممکن است که از شمار هوادارانش کاسته شده باشد اما او همچنان هواداران خاص خود را دارد. رسوایی‌ها در برخی از مواقع می‌توانند از شمار هواداران یک سلبریتی بکاهند و در برخی از مواقع دیگر، حتی ممکن است یک رسوایی بر شمار هواداران یک سلبریتی بیافزاید. دنیای هواداری زمانی تمام می‌شود که آن سلبریتی دیگر در دنیای رسانه‌ای دیده نشود؛ مانند بسیاری از سلبریتی‌های اینستاگرامی که زمانی بسیار معروف بودند اما الان دیگر صفحه‌ای ندارند و از خاطر بسیاری از هواداران‌شان پاک شده‌اند بطوری که گویی اصلاً وجود نداشتند. این مسئله‌ به عنوان دیدپذیر بودن سلبریتی شناخته می‌شود که برای اینکه مشهور بماند باید همواره دیدپذیر و در معرض دید هوادارانش وجود داشته باشد.

آیا هواداری برای یک جامعه نگران‌کننده است؟

واداری اگر بر فرهنگ آوازه‌جویی سوار نشود و مبتنی بر فضیلت‌ها، توانمندی‌ها و لیاقت‌های واقعی باشد و در همین حد باقی ماند مسئله‌ی مضری نیستهواداری اگر بر فرهنگ آوازه‌جویی سوار نشود و مبتنی بر فضیلت‌ها، توانمندی‌ها و لیاقت‌های واقعی باشد و در همین حد باقی ماند مسئله‌ی مضری نیست؛ یعنی اگر کسی هواداری پیدا می‌کند باید لیاقت، فضیلت و توانمندی‌ واقعی داشته باشد. برای مثال برخی از بازیگران مانند پارسا پیروزفر تاکنون اصلاً مصاحبه‌ای نکرده‌اند و در تلاش برای آوازه‌جویی نبوده‌اند اما هواداران بسیاری دارند و در عرصه‌ی بازیگری هم توانمند هستند. نوع کنش هوادار هم باید باید در جهت ستایش توانمندی واقعی آیدل‌ها باشد نه صرفاً کنش‌های آوازه‌جویی آن سلبریتی.

برای مثال آیا درباره واکنش‌ها به عروسی محمدرضا گلزار باید نگران بود یا باید به عنوان پدیده‌ای گذرا به آن نگریست؟

برای بسیاری از نوجوانان، هواداری یک کنش گذرا و یک کنش مقطعی مربوط به دوران نوجوانی است و اگر مداخله‌ی اشتباه در روند تربیتی‌شان رخ ندهد، این هواداری به مرور از بین می‌رود.

انتهای پیام

خروج از نسخه موبایل