گزارشگر یک/کرمان سرهنگ محمدعلی ضیاءالدینی از کارکنان پلیس راهنمایی و رانندگی استان کرمان بود که در حمله تروریستی ۱۳ دی ماه سال گذشته همزمان با چهارمین سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی مجروح و بعد از یک هفته به شهادت رسید.
۲۰ دی ماه، نخستین سالگرد شهادت سرهنگ ضیاءالدینی است که علاوه بر خدمات حیات دنیویاش، بعد از شهادت نیز نجاتبخش زندگی سه نفر دیگر شد.
احمدرضا ضیاءالدینی فرزند ارشد شهید ضیاءالدینی در گفت و گو با گزارشگر یک درباره پدرش اینگونه میگوید: «پدرم ۲۵ سال سابقه کار داشت و در حمله تروریستی مجروح و بعد از یک هفته شهید شد.
بارزترین خصوصیت پدر، حساس بودن روی مال حلال و حرام بود و با توجه به اینکه در راهنمایی و رانندگی کار میکرد، پیشنهاداتی از سوی متخلفان به او میشد اما به شدت روی مال حلال حساس بود. حتی شنیدم زمانی که تهدید شده بود و افرادی قصد به هم ریختن زندگیاش را داشتهاند، پدر نپذیرفت و در مقابل تهدید ایستاد».
ضیاءالدینی با اشاره به ویژگیهای شخصیتی پدرش اینگونه ادامه داد که «در تابستان سال گذشته(چند ماه قبل از شهادت پدر) متوجه شدیم یکی از دختران بهزیستی زرند ۱۸ سالش کامل و از مرکز ترخیص شده و جایی برای ماندن نداشته است.
مادرم پیگیر تهیه یک مکان در کرمان برای این خانم بود و پدر وقتی این موضوع را متوجه شد، ناراحت شده و از مادر خواست که واحد بالای منزل خودمان را که خالی بود، با فرش و وسائلی که لازم است در اختیار این دختر خانم بگذارد. این کار انجام شد و همچنان این خانم در منزل ما زندگی میکند و جایی مشغول به کار شده است».
احمدرضا با اشاره به کراماتی که بعد از شهادت، از پدرش دیده، درباره محل دفن پدرش در گلزار شهدای کرمان توضیح داد:«با تائید مرگ مغزی پدر، اهدای اعضا و تشییع جنازه، هیچکدام از ماها حال خوبی نداشتیم. برای دفن پدر با مسئولان گلزار صحبت کردیم و گشتم و محل کنونی مزار بابا را بدون هیچ ذهنیت و پیش زمینهای انتخاب کردم.
مادر را کمک کردیم تا کنار مکان اننتخاب شده آمد و وقتی قبر را دید گفت، پدرت هر سال زمان خواندن دعای عرفه، روی نیمکت بالای سر این قبر مینشست و من یادم آمد که همیشه این نیمکت، محل قرار خانوادگی ما بود».
ضیاءالدینی با اشاره به اینکه شکی نیست پدرم لیاقت شهادت را داشت، گفت: کارهایی که شهدا در طول زندگیشان انجام میدهند، همان لحظه به چشم نمیآید و بعد از شهادت متوجه میشویم چیزهایی خاص بوده و هر کسی حاضر به انجام چنین کارهایی نمیشود.
وی همچنین بیان کرد: بعد از شهادت پدر، واقعا کارها به شدت گره میخورد و امیدی به حل آن نداشتم اما به طرز معجزهآسایی کار انجام و مشکل حل میشد.
احمدرضا که ۲۰ ساله و دانشجوی پزشکی است، در ادامه خاطراتش درباره پدر شهیدش گفت: «یک سال در زمستان بابا تماس گرفت و گفت به اندازه سه نفر شام بیشتر درست کنید. وقتی آمد همراهش یک مرد بلوچ، مادر، همسرش و فرزند شیرخوارهاش بودند.
بابا گفت این خانواده در شب بارانی در جاده تصادف کرده و جایی نداشتند و قصد داشتند جلوی پاسگاه چادر بزنند بنابراین آنها را با خود به خانه آورد و دو روز میهمان ما بودند و بابا شخصا کارهای ماشین، بیمه و … را برایشان انجام داد و بعد اجازه داد بروند».
ضیاءالدینی با اشاره به اینکه سه فرزند هستیم و دو خواهر ۱۲ و چهار ساله دارم، افزود: گاهی چیزهای عجیبی از یگانهزهرا(خواهر کوچکم) میبینیم. چند وقت بعد از شهادت بابا دعوت شدیم به ستاد پلیس راهنمایی و رانندگی. وقتی یگانهزهرا از ماشین پیاده شد، روی زمین نگاه میکرد و جلو میرفت. صداش کردم و پرسیدم کجا میری؟ گفت اینجا رد پای بابا روی زمینه. اینجا بوی بابا رو میده».
احمدرضا در بخش دیگر گفت و گویش با گزارشگر یک درباره اهدای اعضای بدن پدرش گفت: «سال ۹۶ بابا ثبت نام کرده و کارت اهدای عضو گرفته بود.
به مامان گفته بود من میبینیم در تصادفات، افراد با بدن سالم زیر خاک میروند و حیف است کسی به این اعضا نیاز داشته باشد و آن بدن زیر خاک برود. سخت است اما من این کار را انجام دادم.
زمانی که بابا در حمله تروریستی مجروح شد و در بیمارستان بستری بود، بعد از یک هفته دکتر به من گفت مرگ مغزی پدرت تائید شده و روند کار را توضیح داد، با اینکه پدر کارت اهدای عضو داشته اما باید اعضای خانواده رضایت بدهند و این کار با رضایت خانواده انجام شد.
ترکش به چشم پدر خورده و پشت جمجمهاش قرار گرفته بود و موجب مرگ مغزی و شهادت ایشان شد.
دو کلیه و کبد بابا به سه بیمار نیازمند، پیوند شد».
به گزارش گزارشگر یک در حمله تروریستی ۱۳ دی ماه سال گذشته در مسیر گلزار شهدای کرمان، ۹۷ نفر (از جمله پنج نفر از کارکنان نیروی انتظامی) شهید و حدود ۴۸۰ نفر مجروح شدند.
انتهای پیام