بی خیال زمین افتادن آرمیتا،من باید به کارم برسم
انتشار تصویر دختر نوجوان نقش بر زمین در پلتفرمها و صفحات مجازی گویای واقعیتی است تلخ،در سمت راست تصاویر منتشر شده،خانمی در حال دویدن است اما نه برای همراهی و کمک به آرمیتا بلکه برای رسیدن به قطار و رفتن به مقصد. گرچه تمام لحظات فیلم منتشر شده چند ثانیه بیشتر نیست ، اما همین چند لحظه گویای هزاران حرف و مطلب است.
چندی پیش پیرامون نهادینه شدن خشونت در جامعه و برخی بیمهری ها که نسبت به یکدیگر روا میکنیم مطلبی منتشر کردم ،در آن یادداشت نوشتم؛( به گواه تاریخ مردمان این سرزمین شهره هستند به مهربانی و نجابت،ادبیات و تاریخ ادبیات این سرزمین سرشار است از امثال و حکایت هایی در توصیه به مهرورزی و محبت نه تنها به همنوع خویش که انسان است و اشرف مخلوقات بلکه از مهربانی با حیوانات و سایر موجودات هستی ،قصه ها و حکایت ها شنیده و خوانده ایم.)
و پرسشهای متنوعی مطرح کردم از جمله اینکه برفرض که نهادها و ارگانهای حاکمیتی به فکر روح و روان ملت نباشند و من و شما را به حال خودمان رها کرده اند، تکلیف ما نسبت به هم چیست؟به قول خسرو شکیبایی فقید و عزیز در فیلم هامون:(روح و معنویت چی شد؟ به سر عشق چی آمد)
چطور ممکن است شاهد و ناظر غم و درد همنوع و هموطن خویش باشیم و سکوت کنیم،چطور ممکن است شاهد به زمین افتادن دختر نوجوان این سرزمین باشیم و بدون هیچ واکنشی به فکر رسیدن به مقصد خودمان باشیم؟ کِی و چطور تا این حد بیخیال شدیم مگر ما مردمان همان سرزمینی نیستیم که به مهربانی و صمیمیت شهرهی آفاق بوده اند.
با دیدن این تصویر تصمیم گرفتم تا مطلبی هرچند مختصر راجع به ضرورت مهربانی و همدلی در این فضا به رشته تحریر در آورم،از شما چه پنهان که برای وزن بیشتر یادداشت، سراغ برخی تالیفات در حوزه ی روانشناسی وجامعه شناسی و… رفتم تا سخنی از اندیشمندان و بزرگان دانش جامعه شناسی و..لابه لای یادداشت کار کنم به موازات این موضوع سری هم به کلیات سعدی،مثنوی معنوی مولانا،تذکره عطار و..زدم تا از ستارگان آسمان ادب پارسی نمونه و مصداقی در تایید این ضرورت بیاورم اما دست آخر به این نتیجه رسیدم که تنها زبان و گفتاری که مناسب این احوال روزگارمان هست همین زبان گفتگوی روزمره و عامیانه است. این شد که به عوض قطار کردن کلمات ثقیل و آرایه های ادبی خیلی ساده و خودمونی با شما مخاطب جان به نقل این نیاز بشر سخن بگویم و بارها و به کرات بنویسم که شرط ضروری ادامه ی حیات و تنفس در این اتمسفر شناخت رمز و راز مهربانی است،در جهانی که انواع و اقسام ابزار و ادوات مدرن توان معرفی و تعریف جایگزینی برای حس و حال دوست داشتن و دوست داشته شدن نداشته اند، بهترین طریق زندگی ،حیات بر مدار دوست داشتن و صداقت است.پس بر من وشما واجب و فرض تکلیف است تا به دور از چالش ها و مصائب روزمره که هر یک به زعم و سهم خویش از صبح تا شام گرفتار آن هستیم،دل در گرو نوع دوستی و مهربانی دهیم بلکه از این میان فریادرسی درد و آه من و شما را چاره کند!
کافی است، اندک توجهی به جهان پیرامون خویش کرده،درد و غصه ی همسایه،همکار،همسفر،همکلاس و قوم و خویش و هموطن خویش را درد و اندوه خویش بدانیم و به قصد مهرورزی و درک متقابل دست به دست هم داده به آنلاین میهن خویش را کنیم آباد چراکه گویی تنها اکسیری که قادر به زدودن پلشتی های این دنیای دون است همانا مهربانی است و عشق ورزی.
بدون شک در ضرورت وجودی مهربانی و رعایت احوال همنوعان خویش بزرگان و اندیشمندان این سرزمین بسیار گفته و نوشته اند و میتوان صدها مَن کاغذ بنا به تئوری ها و نظریات ارائه شده در دانش روانشناسی،جامعه شناسی و مردم شناسی و…به این موضوع اختصاص داد و مطالب متنوعی نگارش کرد اما نتیجه و خلاصه ی هرآنچه گفته و بیان شده در همین چند کلمه خلاصه می شود؛ضرورت مهرورزی و همدلی هموطنانِ سرزمین دوست داشتنی امان ایرانِ عزیز
وکیل دادگستری-شیراز