عمومی

حکیم طوس، یاقوت تهران – گزارشگر یک

آیا کسی که علاقه ای به فردوسی نداشته باشد ؟! من هر روز این مجسمه را می بینم ، چگونه می توانم نمی دانم فردوسی کیست؟

به گزارش گزارشگر یک ، روزنامه ایران او نوشت: “برای آنها ، فردوسی فقط یک نام زمینه نیست که هر روز تجارت را گسترش می دهد. وقتی نام او را می شنوند ، لبخند می زنند و صورتشان باز می شود. گویی کسی آمد و گفت ،” آیا فدوسی را می شناسید؟ ” از داستان قدرتمند احیای فارسی گرفته تا مرگ غم انگیز فردوسی ، شترها هنگام ورود جسد وی از دروازه از طریق درب دیگری با سلطان محمود وارد شهر شدند و در حالی که او زنده بود ، سلطان توانست کتاب خود و فردوسی را بخواند. سلطان چپ شد و شانا مسی باقیمانده است ، آنها این داستان دوست داشتنی را به خوبی می شناسند و آن را دوست دارند ، شاید این نوعی هویت برای ناکامی افرادی باشد که همه ما قبل از مرگ و معالجه پس از مرگ سهراب دوست داریم.

در یک صبح روشن در اواخر ماه مه ، میدان فردوسی آنقدر شلوغ است که به نظر می رسد در اصل یک تاج است. ترافیک طبیعی است و تعداد افراد در حال افزایش است.

ورودی ایستگاه مترو با عابر پیاده قدیمی در میدان بساط از فردوسی سؤال می کند و منتظر جواب خوب است. داریوش رضوی 24 سال است که هر روز در اینجا فعالیت می کند. به نظر می رسد 60 سال سن داشته باشد. او صدای بمی دارد و با صبر و شمارش صحبت می کند. فوت کرد. بزرگترین اثر در ادبیات فارسی «شاهنامه» است که 30 سال طول کشید. سیج ابوالقاسم فردوسی دو عنوان دارد. یکی حکیم سخان و دیگری حکیم توس. اینجا نیز میدان فردوسی است و مجسمه فردوسی در اینجا ساخته شده است. این ساختمان قبل از انقلاب است ، اما بازسازی شده است. این یکی از مشهورترین میادین تهران است که گردشگران زیادی در آنجا می آیند ، می بینند و عکس می گیرند. “من همیشه آنها را می دیدم.”

می خواهید در مورد فردوسی زیاد بخوانید؟ شخص گفت: “بله. آیا ممکن است کسی باشد که به فردوسی علاقه ای نداشته باشد؟” “هر روز می توانم این مجسمه را ببینم ، چگونه نمی دانم فردوسی کیست؟”

بازار فرش شمال غربی در این میدان ترافیک کمتری دارد. رنگ و طراحی افراد به گونه ای است که باعث می شود آنچه را که می خواهند به خاطر بسپارند. بازاریابان فکر می کنند من می خواهم در مورد صنعت فرش گزارش دهم ، اما وقتی فهمید فردوسی است ، دهانشان را به این شکل باز می کند:

امسال رنج زیادی متحمل شده ام

من عجم را از ایران زنده کردم

علی معصوم می گوید 30 سال است که در طبقه دوم فرش تولید می کند و هنوز هم روی زمینه لاک قدیمی کار می کند. “فارسی دوباره احیا کرد و زبان عربی در آن زمان زبان اصلی و جایگزین فارسی بود. فردوسی تصمیم گرفت شاهنامه را برای حفظ زبان فارسی بنویسد و 30 سال طول کشید. در آن زمان او آن را نزد سلطان محمود برد و آن را کنار گذاشت ، فردوسی در آن زمان در فقر زندگی می کرد ، نان نداشت که بخورد و سرانجام آنها کتاب را خواندند و مسئولیت بزرگی را دیدند. جایزه ارزشمندی را به فردوسی فرستاد و هنگامی که به شهر مرو آوردند ، جسد فردوسی از در خارج شد تا دفن شود: “او نتوانست جواهر را بدست آورد ، اما کتاب ماند.”

سید روح الله هاشمی ، همکارش که در کنار او نشسته است ، سخنان وی را دنبال می کند. وی گفت: “ما در مقابل فردوسی بسیار كوچك هستیم و چیزی از آن نمی دانیم. حتی در حال حاضر هم زمان ما اجازه این كار را نمی دهد ، اما در آن زمان ما تمام اشعار فردوسی را كه در كتاب های درسی خوانده شده به خاطر آوردیم. (مثل هفتخان رستم). نه یک مرد ، “همه ما باید به گور او برویم و او را به یاد آوریم.”

منوچهر علیزاده ، یکی از فروشندگان فرش قدیمی بازر ، می گوید فردوسی ادبیات بیشتری خوانده است. با این وجود وی به مطالعه ریاضیات پرداخت: “بسیاری از دانشمندان مشهور در زمینه های مختلف تحقیق در مورد فردوسی انجام داده اند. نمونه مشهور آن استاد فضل الله رضا است که یکی از کتاب های بسیار ارزشمند را در مورد فردوسی نوشت. آنچه می توان در مورد فردوسی گفت در ایران است. منحصر به فرد نیست ، اگر به بخش هایی از آسیای میانه ، آذربایجان و ترکمنستان و خوجند و سمرقند توجه کنیم ، به فردوسی ادای احترام می کنیم ، زیرا او جزئی از میراث معنوی بشر و جهان است. شما باید عظمت سمرقند را درک کنید ، طبق داستان سربازان سمرقند ، پیکر فردوسی پس از ورود به یکی از دروازه های طوس صالح و وارد کردن یکی از پاداش های سلطان محمود غزنوی پس از گذشت چند سال از سن فردوسی ، از درب دیگر خارج شد.

البته فردوسی برخلاف هر روایتی که فردوسی شاهنامه را به درخواست سلطان محمود نوشت ، قبل از ورود سلدو محمود ، شاهنامه را آغاز کرد. تاریخ نیز شهادت می دهد. محمدعلی فروغی و حبیب یغمایی این موضوع را در معرفی شاهنامه منتخب تأیید کردند. گزیده ای از شاهنامه فردوسی قبلاً یک کتاب درسی بود و حیف است که آن را فراموش نکرده است. به نظر من زندگی فردوسی می تواند نمونه ای برای جوانان ایران باشد. این امر به این دلیل است که در اشعار فردوسی یک آیه واحد که ناشی از کینه توزی نیت است و سیستم مخرب را نمی توان یافت.

او چند آیه از فردوسی می خواند.

درخت تلخ او را طبیعی ساخت

چمن در آدرس باغ در ادن

در هوای گوساله اش وقتی آب وجود دارد

راش ، لانه زنبوری ، عسل خالص

وی سرانجام از جواهرات استفاده کرد

همان میوه تلخ را به وجود آورد.

علی شاه ورامی در یک فروشگاه حوله زیر یک ساختمان قدیمی در ضلع شمال شرقی میدان کار می کند. این ساختمان که به عنوان هتل ریتز یا ریتز شناخته می شود ، اولین هتل هتل در ایران ، این ساختمان دارای کنفرانس های چرچیل ، کنفرانس های روزولت و کنفرانس های استالین در حاشیه کنفرانس تهران بود و تصمیمات مهمی پس از جنگ گرفته شد. این ساختمان همان ساختمان پائین است.

به گفته شاه بهرامی ، عظمت فردوسی آنقدر عالی است که در مورد ما حرفی برای گفتن ندارد. وی گفت: “ایران ، تهران ، میدان پردوشی.” “این سه نام همیشه در کنار هم و فراموش نشدنی هستند.”

شما نمی توانید به میدان فردوسی بروید ، نمی توانید علائم قدیمی آرایشگاه را در اطراف میدان مشاهده کنید ، اما اکنون کاملاً تغییر کرده است و هیچ نشانه ای از دیوارهای قدیمی و قدیمی قدیمی وجود ندارد. آرایشگاه یک یا دو روز فعالیت خود را از سر گرفت و بسیار شلوغ است. من از یک دخترک می خواهم برای پذیرش فردوسی بپردازم و او آنچه را که می داند می گوید. وی به شخصیت های شاهنامه و چقدر علاقه مند به خواندن اشعار و داستان های شاهنامه اشاره می کند. عجیب است که از نظر او کسی فردوسی را نمی شناسد.

آقا ، فردوسی را می شناسید؟

پایین به راست بروید.

تکرار می کنم و او همان جواب را می دهد. یکی از دلارها فروش در میدان است و من سوال خود را نمی فهمم یا کسل کننده به نظر می رسد. چون بالاخره پدرش را به شکلی تکان می دهد که سرش را در هوا می لرزد!

میدان فردوسی توسط دیگران به یادگار مانده است. البته بیشتر قدیمی ها. مانند محمد ملکی ، کفش ورزشی قدیمی پیرامون میدان می خواهد با او صحبت کند اما هیچ کس دیگری نمی خواهد. سپس او به فاصله 2 متر اشاره می کند. وی گفت: “اینجا درست جلوی دفتر هواپیمایی است. او به رنگ قرمز آمد. لباس ، كفش و روسری او قرمز بود. حتی عینك وی قرمز بود. او چندین سال از صبح تا شب در اینجا ماند. به كسی قول داد كه هرگز نیاید. او هیچ کس یا پول دیگری نمی گرفت ، من هر روز او را می دیدم ، نه در آن زمان ، مترو پر از توت بود.

یعنی یاقوت زنان زن موی سرخ با نام آن می شناسند. وی همچنین دقیقاً 30 سال در میدان فردوسی منتظر ماند ، یعنی در سالگرد ترکیب شاهنامه و سپس روزی ناپدید شد.

نگاه مرد همچنان در ایستگاه مترو جایی که توت در آن بود ، نگاه می کند. این فصل توت است و من کنجکاو هستم که همه در اینجا فردوسی را چه می شناسند و دوست دارند. در ذهن من ، یک زن سفید پوست را نیز دیدم که به مجسمه خیره شده بود ، و در ذهن او احتمالاً می گفتم: “من برنگشته ام!”

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا