خلاصه کتاب بنیادهای علم سیاست (عبدالرحمن عالم) | مروری جامع

خلاصه کتاب بنیادهای علم سیاست ( نویسنده عبدالرحمن عالم )
کتاب «بنیادهای علم سیاست» نوشته دکتر عبدالرحمن عالم، یکی از منابع بنیادین و گران قدر برای هر کسی است که قدم به دنیای وسیع و پیچیده علوم سیاسی می گذارد. این اثر همچون نقشه ای جامع، مسیر درک ماهیت دولت، قدرت، و روابط پیچیده حاکم بر جوامع را هموار می سازد. برای دانشجویان رشته های علوم سیاسی و روابط بین الملل، به ویژه آنانی که برای آزمون های سرنوشت ساز کنکور کارشناسی ارشد و دکتری آماده می شوند، مطالعه دقیق و عمیق این کتاب از اهمیت ویژه ای برخوردار است. این خلاصه به عنوان یک راهنمای کاربردی، گام به گام شما را در سفر شناخت مفاهیم کلیدی این کتاب همراهی می کند و تلاش دارد تا دیدگاهی منسجم و قابل فهم از تمامی فصول آن ارائه دهد.
زمانی که به مطالعه مبانی علم سیاست می پردازیم، نیاز به یک منبع قابل اعتماد و جامع داریم که بتواند تمامی زوایای این حوزه گسترده را پوشش دهد. کتاب دکتر عبدالرحمن عالم، به دلیل ساختار منطقی و عمق تحلیلی اش، همواره مورد توجه اساتید و دانشجویان بوده است. هدف از ارائه این خلاصه، فراهم آوردن یک بستر مناسب برای مرور سریع و سازمان یافته مطالب، کمک به تثبیت مفاهیم در ذهن و آماده سازی برای مواجهه با سوالات تخصصی است. این مقاله می کوشد تا با حفظ ساختار اصلی کتاب و با زبانی شیوا و رسا، عصاره دانش نهفته در آن را به مخاطبان مشتاق انتقال دهد و به آن ها در فهم بهتر مبانی سیاست و حکمرانی یاری رساند.
فصل ۱: تعریف، محتوا و ماهیت علم سیاست
در اولین گام برای درک علم سیاست، لازم است به تعریف و ماهیت آن بپردازیم. علم سیاست را می توان دانشی دانست که به بررسی بنیادهای دولت و اصول حکومت می پردازد. این علم در واقع شناخت منظمی از اصول و قواعد حاکم بر روابط سیاسی میان نیروهای اجتماعی در داخل یک کشور و همچنین روابط میان دولت ها در عرصه بین الملل را ارائه می دهد. وقتی به این تعریف می اندیشیم، درمی یابیم که گستره این علم بسیار وسیع است و از ریزترین تعاملات اجتماعی تا پیچیده ترین روابط جهانی را در بر می گیرد.
موضوع اصلی علم سیاست در طول تاریخ دستخوش تغییراتی بوده، اما همواره محورهای ثابتی داشته است. از مهم ترین موضوعات مورد بررسی در علم سیاست می توان به دولت اشاره کرد. دولت به عنوان نهادی که دارای چهار مؤلفه اصلی شامل جمعیت، قلمرو، حکومت و حاکمیت است، نقطه کانونی مطالعات سیاسی محسوب می شود. همچنین، حکومت (Government) به معنای نظام اداره کننده یک مجموعه و قدرت، به عنوان توانایی تحمیل اراده بر دیگران، از دیگر موضوعات اساسی هستند. در واقع، بسیاری از متفکران علم سیاست را «علم قدرت» می دانند.
مطالعه علم سیاست فواید متعددی دارد که می توان به آن ها با دقت نگریست. این علم به توسعه و تحکیم دموکراسی یاری می رساند؛ زیرا با افزایش آگاهی سیاسی، شیوه های استبدادی مقبولیت خود را از دست می دهند. همچنین، به اصلاح رفتار دولتمردان کمک می کند؛ چرا که مردم با دانش سیاسی، توقعات قانونی از حاکمان پیدا کرده و این امر، آن ها را به سمت پاسخگو بودن سوق می دهد. در نهایت، توسعه علم سیاست به کاهش خشونت منجر می شود، زیرا به انسان ها می آموزد که برای حل منازعات، راه های مسالمت آمیز را برگزینند.
حوزه های مطالعاتی علم سیاست نیز گوناگون هستند و شامل موارد زیر می شوند:
- نظریه سیاسی: شامل نظریه صرف و تاریخ اندیشه های سیاسی است که به ریشه ها و سیر تحول افکار سیاسی می پردازد.
- حکومت: ابعاد مختلفی از جمله قانون اساسی، حکومت محلی، حکومت ملی و اداره عمومی را در بر می گیرد.
- احزاب سیاسی: به بررسی نقش، ساختار و کارکرد احزاب در نظام های سیاسی می پردازد.
- افکار عمومی: چگونگی شکل گیری و تأثیر افکار عمومی بر تصمیمات سیاسی را مورد مطالعه قرار می دهد.
فصل ۲: روش های علم سیاست
در مسیر درک هر علمی، آگاهی از روش های تحقیق آن از اهمیت بسزایی برخوردار است. علم سیاست نیز از این قاعده مستثنی نیست و برای تحلیل پدیده های پیچیده خود، از روش های گوناگونی بهره می گیرد. روش تاریخی، به پژوهشگران امکان می دهد تا با بررسی رویدادها و تحولات گذشته، ریشه ها و سیر تکامل پدیده های سیاسی معاصر را درک کنند. برای مثال، برای فهم چگونگی شکل گیری دولت های مدرن، ناگزیر از بازخوانی تاریخ هستیم.
روش مقایسه ای، ابزاری قدرتمند برای تحلیل شباهت ها و تفاوت های نظام های سیاسی، فرهنگ های سیاسی یا سیاست گذاری ها در کشورهای مختلف است. با مقایسه ساختارهای حکومتی در دموکراسی های پارلمانی و ریاستی، می توانیم به نقاط قوت و ضعف هر یک پی ببریم. روش رفتاری (Behavioralism)، به جای تمرکز بر ساختارها و نهادها، به بررسی رفتار افراد و گروه ها در فضای سیاسی می پردازد و تلاش می کند تا با داده های قابل اندازه گیری، الگوهای رفتاری را شناسایی کند.
علاوه بر این ها، روش نهادگرایی (Institutionalism) بر نقش نهادها و قوانین در شکل دهی به رفتار سیاسی تأکید دارد و روش هنجاری (Normative) به جای توصیف واقعیت ها، به چگونگی ایده آل ها و ارزش های سیاسی می پردازد و سعی می کند به این پرسش پاسخ دهد که «باید چگونه باشد؟». آشنایی با این روش ها، به ما کمک می کند تا با نگاهی دقیق تر و جامع تر، به تحلیل و تفسیر رخدادهای سیاسی بپردازیم و درک عمیق تری از پیچیدگی های این حوزه کسب کنیم.
فصل ۳: علم سیاست و رشته های هم پیوند
علم سیاست، به دلیل ماهیت پیچیده و چندوجهی خود، نمی تواند به تنهایی به تمامی پرسش های مربوط به جامعه پاسخ دهد. از این رو، پیوندی ناگسستنی با دیگر علوم اجتماعی دارد و از یافته ها و روش های آن ها بهره می برد. جامعه شناسی، به عنوان علمی که به بررسی ساختارها، گروه ها و پدیده های اجتماعی می پردازد، بینش های عمیقی را در مورد چگونگی شکل گیری و تأثیر گروه های اجتماعی بر سیاست ارائه می دهد. درک رفتار سیاسی افراد و گروه ها بدون شناخت پس زمینه های اجتماعی آن ها تقریباً ناممکن است.
اقتصاد و علم سیاست نیز رابطه ای تنگاتنگ دارند. تخصیص منابع، توزیع ثروت، سیاست های مالی و تجاری، و تأثیر آن ها بر ثبات یا ناپایداری سیاسی، همگی در مرز مشترک این دو علم قرار می گیرند. در واقع، بسیاری از تصمیمات سیاسی پیامدهای اقتصادی دارند و بالعکس. حقوق عمومی و قانون اساسی نیز، چارچوب های قانونی و نهادی را برای فعالیت های سیاسی فراهم می آورند. درک مفاهیمی چون مشروعیت، حاکمیت و تفکیک قوا، بدون آگاهی از مبانی حقوقی آن ها ناقص خواهد بود.
روانشناسی اجتماعی نیز به ما کمک می کند تا انگیزه ها، باورها و نگرش های افراد را در کنش های سیاسی شان درک کنیم. عواملی مانند رهبری کاریزماتیک، افکار عمومی و تأثیر تبلیغات، همگی ریشه های روانشناختی دارند. این هم پیوندی میان علوم، نشان دهنده آن است که برای فهم کامل پدیده های سیاسی، نیازمند رویکردی بین رشته ای هستیم و هر یک از این علوم، قطعه ای از پازل بزرگ واقعیت سیاسی را تکمیل می کنند.
فصل ۴: مفاهیم جدید علم سیاست
فصل چهارم کتاب بنیادهای علم سیاست به سراغ مفاهیم کلیدی و نسبتاً جدیدتری می رود که در فهم سیاست مدرن نقش حیاتی دارند. این مفاهیم، پنجره ای تازه به روی تحلیل پدیده های سیاسی می گشایند و درک عمیق تری از روابط قدرت در جوامع امروز ارائه می دهند.
قدرت
قدرت، شاید اساسی ترین و مرکزی ترین مفهوم در نظریه جدید سیاسی باشد. برخی محققان معتقدند که علم سیاست، همان علم کسب، حفظ و اعمال قدرت است. در واقع، آنچه روابط انسانی را از دیگر روابط متمایز می کند، همین عنصر قدرت است. تصور کنید رقابت احزاب سیاسی یا مبارزات بین المللی را، همگی حول محور کسب، حفظ یا نمایش قدرت می چرخند.
تعاریف قدرت گوناگون است، اما همگی به محور مشترکی اشاره دارند: توانایی تأثیرگذاری یا تحمیل اراده بر دیگران. بشیریه قدرت را مجموع منابع اجبارآمیز و غیر اجبارآمیز حکومت ها برای انجام کارهایشان می داند. عبدالرحمن عالم آن را توانایی تحمیل اراده بر دیگران تعریف می کند. ماکس وبر بر امکان خاص یک عامل برای اعمال اراده اش با وجود مقاومت تأکید دارد و هانس مورگنتا قدرت را توانایی انسان ها در ذهن ها و اعمال بر دیگران می شناسد. در یک نگاه کلی، قدرت به معنای توانایی پیش بردن خواسته های خود، حتی در صورت مخالفت دیگران است.
ویژگی های قدرت نیز قابل تأمل است:
- مبتنی بر روابط: قدرت زمانی عینیت می یابد که بر روابط با دیگران تأثیر گذارد؛ نیازمند دو طرف است: اعمال کننده و تأثیرپذیر.
- نسبی بودن: قدرت در موقعیت های مختلف تغییر می کند. کسی که در یک رابطه قدرتمند است، ممکن است در رابطه ای دیگر فاقد قدرت باشد.
- توانایی نفوذ بر دیگران: نیروهای سیاسی-اجتماعی وقتی قدرتمندند که بتوانند تغییری در رفتار دیگران ایجاد کنند.
- پیوند با ضمانت اجرایی: قدرت بدون ضمانت اجرا یا تهی از اجبار، قدرت نامیده نمی شود.
- معطوف به هدف: اعمال قدرت همیشه برای دستیابی به اهداف و مقاصد مشخصی صورت می گیرد.
اندازه گیری قدرت با وجود دشواری هایش، به کمک معیارهایی چون موقعیت رسمی در قانون اساسی (مانند رئیس جمهور)، عملکرد و تصمیمات مهم (مانند اعلام جنگ)، حضور مکرر در رسانه ها، روش مقایسه (مثلاً تعداد سخنرانی ها) و نظرسنجی های بی طرفانه امکان پذیر می شود.
منابع قدرت نیز در دو دسته اصلی قابل بررسی هستند:
- در افراد و اشخاص: دانش (برای رهبری آگاهانه)، سازمان (مانند احزاب سیاسی و سندیکاها)، موقعیت (اقتصادی، اجتماعی، دینی)، اقتدار (مقام قانونی)، مهارت، ایمان (پشتیبانی عمومی)، و رسانه ها (نفوذ بر افکار عمومی).
-
در دولت:
- منابع محسوس: جغرافیا (موقعیت و خصوصیات سرزمینی)، وسعت سرزمین (دشواری اشغال نظامی)، منابع ملی (طبیعی)، توان اقتصادی (میزان صنعتی شدن، درآمد سرانه)، توان نظامی (نیروهای مسلح)، جمعیت (در شرایط متعادل).
- منابع نامحسوس: کیفیت رهبری و حکومت ملی (شایستگی و سلامت رهبران)، اراده تخصیص منابع برای اهداف ملی، روحیه انضباط و لیاقت نیروهای مسلح، توان بالقوه اتحاد با دیگر دولت ها، و ارتقای سطح آگاهی سیاسی در میان مردم.
توزیع قدرت
توزیع قدرت به معنای پراکندگی آن میان اشخاص و نهادها در یک جامعه است. این توزیع می تواند متمرکز (در رژیم های اقتدارگرا) یا پراکنده (در دموکراسی ها) باشد. نظریه های مختلفی در این زمینه مطرح شده اند:
- نظریه نخبه گرا: معتقد است قدرت باید در اختیار افراد شایسته و با مهارت (نخبگان) باشد تا به بهترین نحو در جهت اهداف ملی استفاده شود (مانند چین یا سوریه).
- نظریه کثرت گرا: بر رقابت گروه ها، اصناف و اقشار مختلف جامعه برای کسب قدرت در چارچوب های قابل قبول تأکید دارد و جامعه را به سمت اهداف قانونی سوق می دهد.
- نظریه مردم گرا (دموکراسی): بر این باور است که قدرت متعلق به عموم مردم است و به صورت دوره ای و موقت به هیئتی از نمایندگان واگذار می شود.
ماهیت قدرت از لحاظ فلسفی، وجودی و هم راستا با خیر است. به این معنا که قدرت ذاتاً شر نیست و فساد آن به انسان مربوط می شود. اگرچه در انسان زمینه های فساد و تمایلات حیوانی وجود دارد، اما مکانیسم های کنترل و مهار قدرت، به ویژه شیوه های دموکراتیک اعمال قدرت، می توانند آثار طغیان و فساد ناشی از آن را کاهش دهند.
اقتدار
اقتدار، قدرت مشروع، قانونی و مقبول است که باید در شرایط مقتضی مورد اطاعت قرار گیرد. رابرت دال اقتدار را قدرت مشروع می نامد. تفاوت اصلی قدرت و اقتدار در مشروعیت نهفته است. قدرت می تواند مشروع یا نامشروع باشد (مانند کودتا)، اما اقتدار همواره از منابع و راه های مشروع به دست می آید و مبتنی بر رضایت و پشتیبانی همگانی است. اقتدار دموکراتیک تر از قدرت است، زیرا توجیه و استدلال را با خود دارد و برای پیروان خصلت بیرونی و اجباری صرف ندارد. قدرت پدر در خانواده نمونه ای از اقتدار است که بر دلایل پذیرفتنی استوار است.
مشروعیت
مشروعیت از مباحث بنیادین در علم سیاست است و به حمایت هایی اشاره دارد که از سوی مردم یک جامعه نسبت به نظام سیاسی ابراز می شود. این حمایت ها به حکام «حق اخلاقی حکومت کردن» را می بخشد. پرسش هایی چون چرا مردم از حاکم اطاعت می کنند؟ یا ملاک مشروعیت یک نظام چیست؟ در این بخش پاسخ داده می شوند.
تعریف مشروعیت در لغت به معنای روا و مطابق احکام است. اما در اصطلاح علم سیاست معادل واژه legitimacy به معنای قانونی بودن است. در جامعه شناسی سیاسی، علاوه بر قانونی بودن، مفهوم مقبولیت عامه یا مورد رضایت عمومی بودن را نیز در بر می گیرد. در فلسفه سیاسی، به معنای داشتن حق اعمال سلطه بر دیگران است. نظامی مشروع است که توده ها بدون اکراه از آن اطاعت کنند و آن را شایسته احترام بدانند.
منابع مشروعیت از نظر ماکس وبر شامل موارد زیر است:
- قانونی: باور به اینکه قدرت بنا به قانون واگذار شده است.
- سنتی: اعتقاد گسترده به سنت های دیرین و نیاز به اطاعت از رهبران سنتی.
- کاریزماتیک: مبتنی بر هواداری از تقدس و جذبه شخصی و استثنایی یک رهبر (فره شخصی).
انواع مشروعیت نیز به دسته های ابتدایی، ثانویه (اکتسابی)، ایدئولوژیک (بر پایه ایدئولوژی حاکم)، ساختاری (بر پایه نهادهای تثبیت شده) و شخصی (بر پایه شخصیت و رفتار رهبران) تقسیم می شود.
راه های مشروع سازی نظام سیاسی شامل سازماندهی نهادها، جلب اعتماد مردم، ارائه کارنامه موفق، و استفاده از کاریزماست. ابزارهای مشروع سازی نیز تبلیغات، تعلیم و تربیت، پاسخگو بودن مسئولان و شیوه زندگی رهبران را در بر می گیرد. نتیجه نهایی مشروعیت، ثبات سیاسی و ایجاد توانایی تصمیم گیری در نظام سیاسی است.
نوسازی (Modernization)
نوسازی به روندی اطلاق می شود که جوامع سنتی به سوی شاخص های جوامع مدرن حرکت می کنند. پیش شرط های مهم نوسازی در غرب، رنسانس (نوزایی)، جنبش اصلاح دینی (مارتین لوتر)، جنبش روشنگری (عصر خرد) و انقلاب صنعتی بودند که همگی بستر تحولات فکری، اجتماعی و اقتصادی را فراهم آوردند.
تعریف نوسازی را می توان به معنای بهره برداری خردمندانه از منابع با هدف ایجاد جامعه نوین دانست. این مفهوم متضمن تغییر اساسی در ساختار، اعتقادات و ارزش های اجتماعی است. ابعاد نوسازی شامل بعد سیاسی (تغییر در نظام، فرهنگ و ساختار سیاسی)، اقتصادی (اشاعه بازار آزاد، رشد درآمد سرانه)، اجتماعی (افزایش شهرنشینی) و فرهنگی (گسست از سنت، افزون زدایی) است.
الگوهای نوسازی متنوعی توسط نظریه پردازان مطرح شده اند:
- دموکراسی سیاسی: بومی سازی الگوی غربی با تفکیک قوا و کنترل قدرت (مثل هند و ترکیه).
- دموکراسی قیومتی (هدایت شده): وجود نهادهای دموکراتیک با اشراف کامل قوه مجریه (مانند اندونزی در دوران سوکارنو).
- الیگارشی جانبدار نوسازی: قدرت در دست اقلیت نظامی یا حزب واحد با هدف نوسازی (مانند حزب بعث سوریه).
- الیگارشی توتالیتر: دولت پلیس با عدم اهمیت افکار عمومی و حقوق محدود مردم (مثل آلمان نازی).
- الیگارشی سنتی: نظام سلطنتی یا موروثی با عقب ماندگی علمی و صنعتی (مانند عربستان سعودی).
نوسازی روندی اجتناب ناپذیر و برگشت ناپذیر است که به تدریج بر سراسر جهان گسترده خواهد شد و جوامع سنتی را به سمت صنعتی شدن و شباهت یافتن به یکدیگر سوق می دهد.
فرهنگ سیاسی
فرهنگ سیاسی مفهومی است که در قرن بیستم، به ویژه توسط گابریل آلموند و سیدنی وربا، مطرح شد و به جنبه های خاصی از فرهنگ عمومی جامعه اشاره دارد که با چگونگی برخورد با حکومت و وظایف آن ارتباط دارد. به عبارت دیگر، فرهنگ سیاسی مجموعه باورها، ارزش ها و مواضع احساسی مردم نسبت به سیاست و نظام سیاسی است. این مفهوم به ما کمک می کند تا چگونگی عملکرد دستگاه قدرت دولتی را درک کنیم.
اهمیت فرهنگ سیاسی در چهار حوزه قابل بررسی است:
- ارتباط وثیق با توسعه سیاسی: نوع فرهنگ سیاسی یک جامعه، پیش نیاز توسعه سیاسی آن است.
- توضیح ساختارها و عرصه سیاسی: فرهنگ سیاسی ساختارها و معنای عرصه سیاسی را آشکار می کند.
- ابزار مفهومی بودن: برای بررسی رفتار فرد در نظام سیاسی، ابزاری ارزشمند است.
- تأثیر بر توسعه تئوری جدید سیاسی: کمک می کند تا درک کنیم چرا جوامع در راستاهای متفاوت توسعه سیاسی حرکت می کنند یا دچار موانع می شوند.
انواع فرهنگ سیاسی نیز شامل موارد زیر است:
- محدود (Parochial): مربوط به افرادی است که آگاهی چندانی از نظام سیاسی ندارند و انتظار خاصی از حاکمان ندارند. بیشتر در جوامع عقب مانده و سنتی دیده می شود.
- تبعی (Subject): شهروندان از نقش های گوناگون حکومت آگاهند اما ممکن است از راه های نفوذ در نظام سیاسی ناآگاه باشند و برای حل مشکلات خود به رئیس محلی یا خانواده رجوع کنند.
- مشارکتی (Participant): شاخص جوامع پیشرفته است. مردم آگاهانه در زندگی سیاسی مشارکت می کنند، از ساختار و روند نظام سیاسی آگاهند و در تصمیم گیری ها دخالت دارند. این نوع فرهنگ برای ثبات دموکراسی ضروری است.
فصل ۵: دولت، ملت
در این فصل، نویسنده به دو مفهوم بنیادین در علم سیاست، یعنی دولت و ملت می پردازد که هر یک عناصر تشکیل دهنده اساسی یک کشور هستند. دولت، نهادی است که از چهار مؤلفه اصلی شامل محیط جغرافیایی (قلمرو)، جمعیت انسانی، حکومت و حاکمیت تشکیل شده است.
تعریف ملت
ملت مهم ترین عنصر تشکیل دهنده دولت است، اما مفهوم آن در جامعه شناسی و علم سیاست متفاوت است:
- در جامعه شناسی: به جمعیتی گفته می شود که دارای زبان، تاریخ و عقاید مشترک باشد.
- در علم سیاست: به جمعیتی اطلاق می شود که رابطه سیاسی تحت عنوان تابعیت با دولتی دارد و تحت اداره یک ساختار سیاسی قرار گرفته است.
تفاوت این دو تعریف پیامدهای خاص خود را دارد. بر اساس تعریف جامعه شناسی، ممکن است چندین ملت عرب را در یک کشور نداشته باشیم، اما بر اساس تعریف علم سیاست، ملت های عرب در کشورهای مختلف وجود دارند.
ناسیونالیسم (ملی گرایی)
ناسیونالیسم یا ملی گرایی، به مفهوم آگاهی ملی و احساس تعلق به یک ملت مشخص اشاره دارد که با ویژگی های خاصی از سایر ملت ها متمایز می شود. این مفهوم مستلزم احساس وفاداری و علاقه پرشور افراد به ملت و عناصر خاص آن (مانند نژاد، زبان، نهادها، سنت ها، ارزش های اجتماعی و اخلاقی) و حتی اعتقاد به برتری آن ها بر عناصر سایر ملت هاست. فداکاری برای خاک و دولت و تجلیل از آن، از عناصر ملی گرایی محسوب می شود.
تحول در مفهوم ملی گرایی بسیار مهم است. اگرچه دلبستگی به سرزمین و سنت ها ریشه ای کهن دارد، اما ملی گرایی به مفهوم جدید، محصول تحولات پس از رنسانس و جنبش اصلاح دینی در اروپاست. قبل از این تحولات، هویت دینی بر هویت های ملی و قومی غلبه داشت. اما پس از آن، هویت های ملی برجسته شدند. عهدنامه وستفالیا در سال ۱۶۴۸، چهره جدید اروپا را بر اساس ملت ها مشخص کرد و دولت های مطلقه با تکیه بر احساسات ملی، قدرت یافتند. انقلاب فرانسه نیز با طرح حاکمیت مردم، ملی گرایی را به شدت تقویت کرد و پیوند دولت و ملت را به عنوان ویژگی ناسیونالیسم مدرن تثبیت نمود.
نابسندگی دولت ملی
در دهه های اخیر، مفهوم نابسندگی دولت ملی مطرح شده است. در کشورهایی که خاستگاه اصلی دولت ملی بوده اند (مانند اروپا)، حرکت به سوی همگرایی آغاز شده است. این تفکر مطرح می شود که دولت های ملی کوچک نه تنها مانع پیشرفت مادی هستند، بلکه مانع حل مسائل نظم و همکاری بین المللی نیز می شوند. برخی حتی دولت ملی را گامی به قهقرا در تاریخ بشری می دانند و پدیده ای ناسازگار با برابری و آزادی انسان توصیف می کنند. با این حال، با وجود پدیده جهانی شدن، دولت های ملی همچنان به عنوان بازیگران اصلی در عرصه بین الملل تداوم خواهند یافت.
فصل ۶: نظریه های خاستگاه دولت
بحث از خاستگاه دولت به معنای منشأ تاریخی و چگونگی پیدایش آن است. محققان به دلیل فقدان شواهد محکم و قابل اعتماد تاریخی، در اثبات دقیق زمان پیدایش دولت اظهار ناتوانی کرده اند و ناچار به تأملات نظری روی آورده اند. این تعدد و تفاوت نظریه ها در همین فقدان شواهد ریشه دارد. در این فصل، به بررسی چندین نظریه مهم در مورد خاستگاه دولت می پردازیم.
نظریه خاستگاه الهی
این نظریه از قدیمی ترین باورهاست و معتقد است که دولت آفریده خداست و خداوند آن را مقدر و مستقر کرده است. بر اساس این دیدگاه، پادشاه یا حاکم، نایب و نماینده خدا بر روی زمین است و مردم باید از فرمان او اطاعت کنند. سرپیچی از فرمان حاکم، مخالفت با اراده الهی و نوعی معصیت محسوب می شود. آیین مسیحیت، آموزه های عهد عتیق و جدید، و دیدگاه های پیروان فرقه پروتستان، این نظریه را تقویت کرده اند. برخی متفکران مسلمان نیز بر این فرضیه که منشأ اصلی دولت در ابتدا امر وحی و دستور مستقیم خداوند بوده، تأکید کرده اند.
نظریه خاستگاه زور
این نظریه با شعار الحق لمن غلب (حق با فاتح است) شناخته می شود و بر این اساس است که دولت محصول زور در تاریخ است و از راه اجبار قدم به هستی نهاده است. مدافعان این نظریه معتقدند که دولت پیوسته با بی عدالتی و ستم گری قرین بوده و توسط قوی ترها و پیروزشدگان منازعات تاریخی به وجود آمده است. این دیدگاه دولت را یک شر می داند که برای پایمال کردن حقوق دیگران با لباس مشروعیت دروغین پوشانده شده است. دولت هم در تأسیس و هم در بقای خود، وابسته به اجبار و زور است.
نظریه ژنتیک
نظریه ژنتیک بر این باور است که دولت محصول گسترش طبیعی خانواده است. همان گونه که پدر یا مادر در نهاد خانواده مطاع بوده اند، دولت نیز در گذر زمان به صورت طبیعی و از طریق تکثیر خانواده ها و قبیله ها به وجود آمده است و قدرت حاکم را حق اختصاصی خود می داند.
نظریه طبیعی (ارسطو)
ارسطو، فیلسوف یونانی، معتقد است که انسان موجودی سیاسی است و زندگی او خارج از اجتماع ناممکن است. او بیان می کند که زندگی اجتماعی خاستگاه طبیعی دارد و دولت اوج تکامل این روند طبیعی است که با معاشرت غریزی زنان و مردان آغاز می شود. از نظر ارسطو، خانواده و انجمن های کوچک تر از دولت قادر به ارضای همه نیازهای اجتماعی-فرهنگی و سیاسی انسان نیستند و تنها دولت است که می تواند شرایط لازم برای زندگی خوب را فراهم آورد.
نظریه قرارداد اجتماعی
بر اساس این نظریه، دولت محصول کوشش سنجیده انسان است و اقتدار خود را از رضایت مردم می گیرد که در زمان های دور تاریخی، از راه قرارداد اجتماعی خود را به صورت هیئت سیاسی سازمان داده اند. این نظریه دولت را پدیده ای مصنوعی و ساخته شده توسط انسان ها می داند.
سه متفکر مشهور در این زمینه عبارتند از:
- توماس هابز: معتقد بود که در وضع طبیعی، انسان گرگ انسان است و برای خروج از این وضع و رسیدن به امنیت، به قرارداد اجتماعی روی می آورد. مردم قدرت و حق اجرای قانون طبیعی را به یک فرد یا گروه واگذار می کنند و حکومتی تأسیس می شود که این قرارداد الزام آور و غیر قابل فسخ است.
- جان لاک: برخلاف هابز، لاک معتقد بود که حکومت باید همواره از حمایت اکثریت مردم برخوردار باشد و مردم در هر حال حق فسخ قرارداد اجتماعی را دارند.
- ژان ژاک روسو: قرارداد اجتماعی را برای نقد حکومت های موجود و تأسیس حکومتی مبتنی بر اراده عمومی به کار می برد. این قرارداد مبنای تأسیس حکومت مشروع است.
فصل ۷: تکامل دولت
پس از بررسی نظریه های خاستگاه دولت، طبیعی است که به سراغ تکامل دولت برویم. سیر تحول دولت از اشکال اولیه تا ساختارهای پیچیده امروزی، نمایانگر انطباق انسان با نیازهای اجتماعی و امنیتی فزاینده خود است. از جوامع ابتدایی قبیله ای که ساختار قدرت در آن ها ساده و اغلب بر پایه خویشاوندی بود، به تدریج اشکال پیچیده تری از سازماندهی سیاسی پدید آمد. ظهور امپراتوری ها، با قلمروهای وسیع و تمرکز قدرت، گام مهمی در این مسیر بود که به نیازهای دفاعی، اقتصادی و اداری جمعیت های بزرگ تر پاسخ می داد.
با گذار از قرون وسطی و ظهور دولت های ملت مدرن در اروپا، مفهوم حاکمیت و مرزهای جغرافیایی اهمیت بیشتری یافت. این تحولات، نه تنها ساختار داخلی دولت ها را دگرگون کرد، بلکه روابط بین الملل را نیز بر پایه تعامل دولت های مستقل بنا نهاد. این روند تکاملی، نشان می دهد که دولت، پدیده ای ایستا نیست، بلکه همواره در پاسخ به شرایط و چالش های جدید، در حال تغییر و تطور است. فهم این سیر تکامل، به ما در درک بهتر ساختارها و کارکردهای دولت های معاصر یاری می رساند.
فصل ۸: ماهیت و هدف های دولت
یکی از پرسش های بنیادی در علم سیاست این است که ماهیت دولت چیست و هدف های آن کدامند؟ آیا دولت یک موجودیت ارگانیک است که مانند یک کالبد زنده عمل می کند و اهداف خاص خود را دارد، یا صرفاً ابزاری است در دست جامعه برای دستیابی به اهداف جمعی؟ ماهیت ارگانیک دولت به این معناست که دولت نهادی فراتر از مجموع اجزای آن است و حیات و اراده ای مستقل دارد، شبیه به موجود زنده که بقای خود را دنبال می کند. در این دیدگاه، فردیت ها در خدمت کلیت دولت قرار می گیرند.
از سوی دیگر، این پرسش مطرح می شود که آیا دولت هدف است یا وسیله؟ برخی معتقدند که دولت خود هدف نهایی است و برای بقا و قدرت خود تلاش می کند. در مقابل، گروهی دیگر دولت را صرفاً وسیله ای برای تأمین رفاه، امنیت و آزادی شهروندان می دانند. در این دیدگاه، دولت نباید به خودی خود هدف باشد، بلکه ابزاری برای تحقق اهداف جامعه و افراد آن است. این بحث ها، نه تنها به درک نظری دولت کمک می کنند، بلکه بر چگونگی طراحی نظام های سیاسی و تعریف وظایف و اختیارات حکومت ها نیز تأثیر عمیقی دارند و نشان می دهند که چگونه دولت ها باید در خدمت مردم قرار گیرند، نه مردم در خدمت دولت.
فصل ۹: حاکمیت
حاکمیت، به عنوان یکی از عناصر اساسی و تأسیسی دولت، نقشی حیاتی در تمایز دولت از دیگر انجمن ها ایفا می کند. بدون حاکمیت، دولت قابل تصور نیست. ژان بودن، فیلسوف فرانسوی، حاکمیت را قدرت برتر و بدون محدودیت قانونی دولت بر شهروندان و اتباعش تعریف می کند. این تعریف، ما را به درک عمیق تری از جایگاه دولت در یک جامعه رهنمون می کند.
حاکمیت دارای دو جنبه مهم است:
- جنبه داخلی: به معنای داشتن اختیار و قدرت وضع و اجرای قوانین در سراسر قلمرو دولت و قدرت نهایی دادن فرمان و ستاندن اطاعت است. این جنبه تضمین می کند که هیچ قدرت داخلی دیگری نمی تواند در امور دولت مداخله کند.
- جنبه خارجی: عبارت از آن است که دولت زیر انقیاد، فشار یا سلطه دولت دیگری نباشد و بتواند در عرصه بین الملل به صورت مستقل عمل کند. این استقلال برای حفظ کرامت و منافع ملی یک کشور ضروری است.
ویژگی های حاکمیت، آن را از دیگر انواع قدرت متمایز می سازد:
- مطلق است: یعنی دولت هیچ محدودیتی را به رسمیت نمی شناسد و در خارج و داخل، هیچ قدرتی برتر از دولت وجود ندارد.
- جامعیت دارد: یعنی در محدوده جغرافیایی خود فراگیر است و هیچ فرد یا سازمانی از قلمرو آن رها نیست.
- دایمی است: چون دولت نهادی دایمی است، حاکمیت آن نیز دایمی است و تا زمانی که دولتی پابرجاست، حاکمیت آن هم وجود دارد.
- جدایی ناپذیر است: قدرت را می توان واگذار کرد، اما اراده (حاکمیت) را نمی توان؛ حاکمیت عصاره شخصیت دولت است.
- انحصاری است: در هر دولتی تنها یک حکمران می تواند وجود داشته باشد و در یک اقلیم، دو پادشاه نگنجند.
- تقسیم ناپذیر است: سرشت حاکمیت تقسیم ناپذیری است. تقسیم حاکمیت به معنای نابودی آن است (فدرالیسم تقسیم اختیارات حکومتی است نه حاکمیت).
حاکمیت در واقع مرجع نهایی تصمیم گیری و اعمال قدرت در یک جامعه است. این مفهوم نه تنها چارچوب قدرت را تعیین می کند، بلکه مبنای مشروعیت دولت را نیز فراهم می آورد. فهم عمیق حاکمیت، کلید درک بسیاری از روابط و ساختارهای سیاسی مدرن است.
فصل ۱۰: طبقه بندی حکومت ها
طبقه بندی حکومت ها، راهی است برای فهم بهتر تنوع و پیچیدگی نظام های سیاسی در طول تاریخ. این طبقه بندی ها بر اساس ملاک های متفاوتی صورت می گیرد. ارسطو در یونان باستان، حکومت ها را بر مبنای عدد حکام و همچنین خصوصیت اخلاقی فرمانروایان طبقه بندی می کرد. او سه نوع حکومت «خوب» (مونارشی، آریستوکراسی، پولیتی) و سه نوع حکومت «بد» (تیرانی، الیگارشی، دموکراسی منحرف) را بر اساس تعداد حکمرانان (یک نفر، چند نفر، کثیری از مردم) و هدفشان (در خدمت مصالح عمومی یا شخصی) معرفی کرد.
در قرون جدید، ملاک های دیگری نیز برای طبقه بندی حکومت ها مورد توجه قرار گرفت. منتسکیو، طبقه بندی ارسطو را نارسا دانست و پیشنهاد کرد که حکومت ها را به مونارشی (پادشاهی)، استبدادی و جمهوری طبقه بندی کنیم. اساس این طبقه بندی را اصول هر یک از این حکومت ها تشکیل می دهد: افتخارطلبی (مبنای مونارشی)، ترس (مبنای استبدادی) و فضیلت مدنی (مبنای جمهوری). منتسکیو معتقد بود که حکومت مطلوب، ترکیبی از عناصر مونارشی، اشرافی و جمهوری است که ویژگی اصلی آن تفکیک قوا و نظارت آن ها بر یکدیگر است.
شکل های کلاسیک حکومت
این شکل ها ریشه های تاریخی عمیقی دارند و حتی برخی از آن ها تا دوران مدرن نیز ادامه یافته اند:
- پادشاهی: از کهن ترین اشکال حکومت است که در آن قدرت سیاسی توسط یک فرد اعمال می شود. پادشاهی می تواند موروثی (مثل بریتانیا)، انتخابی (مثل مالزی)، استبدادی (مثل گذشته های دور) یا مشروطه (مبتنی بر قانون اساسی) باشد.
- آریستوکراسی: در این شکل، قدرت سیاسی توسط «بهترین» شهروندان یا افراد شایسته، هوشمند، باتجربه و دارای اصالت خانوادگی اعمال می گردد.
-
دیکتاتوری: عبارت است از به دست گرفتن اقتدار فوق قانون توسط رئیس دولت. دیکتاتورها بر مبنای فرمان حکم می رانند و حاکمیت مطلق دارند. در قرن بیستم، سه نوع دیکتاتوری ظهور کرد:
- فاشیستی: در آلمان (نازیسم)، ایتالیا، اسپانیا و پرتغال.
- نظامی: در بسیاری از کشورهای آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین.
- حزبی: در اتحاد جماهیر شوروی سابق و جمهوری خلق چین.
شکل های مدرن حکومت
شکل های مدرن حکومت، با ویژگی های خاص خود، پاسخگوی نیازهای جوامع پیچیده امروزی هستند:
- حکومت تک ساخت (Unitary): حکومتی که اقتدار دولتی را در یک سازمان متمرکز می کند. در این شکل، یک حکومت مرکزی با اقتدار کامل وجود دارد و حکومت های محلی موجودیت و اختیارات خود را از آن می گیرند. اکثر حکومت ها در جهان تک ساخت هستند (مانند ایران، فرانسه).
- حکومت فدرال (Federal): اگر اختیارات و اقتدار دولتی بین مرکز و چند بخش محلی (ایالت یا استان) تقسیم شده باشد، شکل فدرالی حکومت تأسیس شده است. در حکومت فدرال، هر یک از بخش ها در حوزه خود مستقل از دیگری عمل می کند. ایالات متحده آمریکا، کانادا، هند و آلمان نمونه هایی از حکومت های فدرال هستند.
- حکومت پارلمانی (Parliamentary): در این شکل از حکومت، قوه مجریه (کابینه و نخست وزیر) در برابر قوه مقننه (پارلمان) مسئول است. ارتباط و اختلاط قوا بیشتر دیده می شود و اعضای کابینه معمولاً خود نیز اعضای پارلمان هستند. رئیس حکومت (نخست وزیر) از سوی اعضای پارلمان برگزیده می شود و علاوه بر آن یک رئیس اسمی یا تشریفاتی (پادشاه یا رئیس جمهور تشریفاتی) نیز وجود دارد (مانند انگلستان، آلمان، هند).
- حکومت ریاستی (Presidential): تفکیک قوا و استقلال ارگان های مجریه، مقننه و قضائیه اساس این شکل از حکومت است. رئیس اجرایی (رئیس جمهور) به شیوه مستقیم توسط آرای مردم برگزیده می شود و اعضای کابینه فقط در برابر رئیس جمهور مسئول هستند و نه پارلمان. ایالات متحده آمریکا نمونه بارز این نوع حکومت است، اگرچه فرانسه و ایران نیز دارای شکل های متفاوتی از حکومت ریاستی یا نیمه ریاستی هستند.
فصل ۱۱: دموکراسی
دموکراسی، یکی از پربحث ترین و مهم ترین مفاهیم در علم سیاست مدرن است که در فصل یازدهم کتاب بنیادهای علم سیاست به آن پرداخته می شود. دموکراسی به معنای «حکومت مردم» است، اما این مفهوم در طول تاریخ و در مکاتب فکری گوناگون، تعاریف و تفسیرهای متفاوتی داشته است. در جوامع امروز، دموکراسی معمولاً با مفاهیمی چون حاکمیت مردم، انتخابات آزاد و عادلانه، تفکیک قوا، احترام به حقوق بشر و آزادی های مدنی، و پاسخگویی مسئولان پیوند خورده است.
دموکراسی نه تنها یک سیستم حکومتی، بلکه یک شیوه زندگی و یک فرهنگ سیاسی است که در آن شهروندان فعالانه در تعیین سرنوشت خود مشارکت می کنند. این فصل به مسائل پیرامونی دموکراسی نیز می پردازد، از جمله چالش های اجرای آن در جوامع مختلف، نقش افکار عمومی و رسانه ها در تقویت یا تضعیف آن، و همچنین ضرورت وجود نهادهای مدنی و احزاب سیاسی برای کارایی بیشتر آن. درک دموکراسی صرفاً به معنای شناخت مکانیسم های آن نیست، بلکه به معنای فهم روح حاکم بر آن است که بر پایه کرامت انسانی و مشارکت جمعی استوار است.
فصل ۱۲: حکومت های پارلمانی و ریاستی
فصل دوازدهم کتاب، دو شکل مهم و رایج حکومت در دوران معاصر، یعنی حکومت های پارلمانی و ریاستی را با جزئیات بیشتری شرح می دهد و به مقایسه آن ها می پردازد. این دو سیستم، تفاوت های بنیادینی در روابط میان قوای مجریه و مقننه دارند که به نحوه توزیع قدرت و مسئولیت در نظام سیاسی منجر می شود.
در حکومت پارلمانی، اصل اساسی، «مسئولیت پذیری قوه مجریه در برابر قوه مقننه» است. این بدان معناست که دولت (کابینه و نخست وزیر) باید از حمایت و رأی اعتماد پارلمان برخوردار باشد و در صورت از دست دادن این اعتماد، سقوط می کند. در این سیستم، اعضای کابینه اغلب از میان نمایندگان پارلمان انتخاب می شوند و نخست وزیر (رئیس حکومت) نیز توسط پارلمان برگزیده می شود. پادشاه یا رئیس جمهور در این نظام ها معمولاً دارای نقش تشریفاتی هستند. نمونه های بارز آن، انگلستان، آلمان و هند هستند.
در مقابل، در حکومت ریاستی، اصل «تفکیک قوا و استقلال نسبی قوای سه گانه (مجریه، مقننه، قضائیه)» حکمفرماست. رئیس جمهور (رئیس حکومت و دولت) مستقیماً توسط مردم انتخاب می شود و اعضای کابینه تنها در برابر او مسئول هستند، نه در برابر پارلمان. پارلمان نمی تواند رأی عدم اعتماد به دولت دهد و رئیس جمهور نیز نمی تواند پارلمان را منحل کند. ایالات متحده آمریکا بهترین نمونه حکومت ریاستی است. تفاوت های این دو سیستم، هر یک مزایا و معایب خاص خود را در زمینه ثبات سیاسی، پاسخگویی و کارایی حکومتی دارند.
فصل ۱۳: حکومت های تک ساخت و فدرال
فصل سیزدهم به بررسی و مقایسه دو ساختار مهم دیگر از حکومت ها، یعنی حکومت های تک ساخت و فدرال می پردازد که نحوه توزیع قدرت در سطح ملی و محلی را مشخص می کنند.
حکومت تک ساخت (Unitary Government)، حکومتی است که تمامی اقتدار دولتی را در یک سازمان مرکزی واحد متمرکز می کند. در این نوع نظام، یک حکومت مرکزی وجود دارد که از اقتدار کامل برخوردار است و حکومت های محلی (استان ها، شهرستان ها و…) موجودیت، اختیارات و حتی بودجه خود را از آن می گیرند. به عبارت دیگر، هر جا که طبق قانون اساسی همه اختیارات حکومت به یک یا چند ارگان مرکزی واگذار شده باشد و واحدهای محلی هیچ استقلال ذاتی نداشته باشند، شکل حکومت تک ساخت است. اکثر کشورهای جهان، از جمله ایران و فرانسه، دارای ساختار تک ساخت هستند.
در مقابل، حکومت فدرال (Federal Government)، نظامی است که در آن اختیارات و اقتدار دولتی بین یک حکومت مرکزی و چند بخش محلی (استان ها یا ایالت ها) بر اساس قانون اساسی تقسیم شده است. در این ساختار، هر یک از بخش های محلی در حوزه صلاحیت خود از استقلال عملیاتی برخوردار است و نهادهای مرکزی نمی توانند به سادگی در امور داخلی آن ها مداخله کنند. این تقسیم قدرت به گونه ای است که هم حکومت مرکزی و هم واحدهای محلی، هر یک در حوزه خود، دارای حاکمیت مشخصی هستند. ایالات متحده آمریکا، کانادا، آلمان، هند و برزیل از نمونه های بارز حکومت های فدرال محسوب می شوند. انتخاب بین این دو ساختار، به عوامل تاریخی، فرهنگی، جغرافیایی و اجتماعی یک کشور بستگی دارد و هر کدام چالش ها و فرصت های خاص خود را برای حکمرانی دارند.
فصل ۱۴: احزاب سیاسی، گروه های فشار
فصل چهاردهم به پدیده های مهم و تأثیرگذار در نظام های سیاسی مدرن، یعنی احزاب سیاسی و گروه های فشار می پردازد. این پدیده ها که در بستر دموکراسی ظهور کرده اند، نقش اساسی در نهادینه شدن و تحکیم اصول دموکراسی ایفا می کنند.
مقدمه: تاریخچه پیدایش احزاب سیاسی
حزب سیاسی به مفهوم مدرن، پدیده ای نسبتاً جدید است. موریس دوورژه، متفکر فرانسوی، اشاره می کند که در سال ۱۸۵۰ میلادی، به جز ایالات متحده آمریکا، در هیچ کشوری حزب سیاسی به مفهوم نو وجود نداشت، در حالی که در سال ۱۹۵۰، احزاب سیاسی تقریباً در تمام کشورهای جهان فعال بودند. این نشان دهنده پیوند عمیق احزاب با توسعه دموکراسی نمایندگی است.
تعریف حزب سیاسی
از نظر لغوی، «حزب» در زبان عربی به معنای گروه، فرقه یا دسته است. در اصطلاح علمی، تعاریف متعددی از آن ارائه شده است. فرانسیس نویان، حزب سیاسی را مهم ترین وسیله تبدیل قدرت اجتماعی به قدرت سیاسی می داند. عبدالرحمن عالم، با توجه به مؤلفه های تشکیل دهنده ساختار احزاب، حزب سیاسی را این گونه تعریف می کند: «گردهمایی پایدار گروهی از مردم که دارای عقاید مشترک، تشکیلات منظم و با پشتیبانی مردم برای به دست آوردن قدرت سیاسی از راه های قانونی مبارزه می کند.»
تفاوت اصلی حزب سیاسی با گروه های ذی نفوذ و لابی ها در ویژگی هایی چون رسمی بودن، هدف قرار دادن اهداف کلان و مصالح عمومی، متشکل بودن، فعالیت در دوره های خاص حکومت و مهم تر از همه، تلاش برای کسب قدرت سیاسی است. در حالی که گروه های ذی نفوذ و لابی ها معمولاً غیررسمی هستند و به دنبال تأثیرگذاری بر قدرت سیاسی برای منافع خاص خود، نه کسب آن.
عوامل پیدایش احزاب سیاسی
سه نگرش اصلی در مورد عوامل پیدایش احزاب سیاسی وجود دارد:
- نگرش انتخاباتی: موریس دوورژه معتقد است که با ظهور دموکراسی و اتکای آن به انتخابات، نیاز به مشارکت مردم و معرفی نامزدها، تهیه مصارف تبلیغاتی و ارائه برنامه، احزاب سیاسی را ضروری ساخت.
- نگرش توسعه و نوسازی: نوسازی و توسعه اقتصادی به تخصصی شدن معیشت و اشتغال و قشربندی جامعه منجر می شود که این خود عامل پیدایش گروه های منافع و در نهایت احزاب سیاسی است. در جوامع سنتی، زمینه پیدایش احزاب فراهم نیست.
- نگرش کمونیستی: مطابق این نگرش، تضاد طبقاتی عامل اصلی پیدایش احزاب سیاسی است؛ هر حزب در پی حمایت از منافع گروه خاصی است. حزب کارگری نماینده منافع استثمارشده و محروم تاریخ است و انقلاب رهایی بخش را رهبری می کند.
انواع حزب سیاسی
احزاب سیاسی را می توان بر اساس ملاک های متفاوت طبقه بندی کرد:
-
بر اساس خط مشی سیاسی-اجتماعی:
- احزاب راست: بر حفظ وضع موجود، محافظه کاری، و دفاع از سنت ها و ارزش های موجود تأکید دارند.
- احزاب چپ: بر اقتصاد سوسیالیستی، تغییرات بنیادی، و توزیع سرمایه تأکید دارند.
- احزاب ملی: بر تأمین منافع همه طبقات و تغییرات ضروری وضع موجود تأکید می کنند.
-
بر اساس ایدئولوژی سیاسی:
- احزاب دموکرات: معتقد به حاکمیت مردم، مدافع مشارکت و آزادی های آنان هستند.
- احزاب توتالیتر: معتقد به استبداد، اصالت رهبر، و تربیت مردم به شکلی خاص هستند.
-
بر اساس نوع افراد عضو:
- احزاب عوام (توده ای): اعضای حزب از میان همه اقشار جامعه هستند.
- احزاب خواص (کادره): اعضای حزب از میان اقشار خاص مثل اشراف، روشنفکران و غیره می باشند.
کارویژه های احزاب سیاسی
احزاب سیاسی به پاره ای از نیازهای نظام سیاسی پاسخ می دهند و باعث حفظ کلیت آن می شوند. این کارویژه ها به دو دسته اصلی تقسیم می شوند:
-
کارویژه های آشکار:
-
کارویژه های انتخاباتی:
- بسیج مردم: هدایت مردم به سوی صندوق های رأی و تبدیل افراد بی تفاوت به شهروندان فعال. در نبود احزاب، مشارکت با بحران مواجه می شود.
- تربیت هیأت سیاسی: تربیت یک هیأت سیاسی حرفه ای و معرفی آن ها به عنوان نامزدها برای وکالت مردم.
- نظارت: نظارت بر رفتار و مواضع نمایندگان در درون پارلمان برای حفظ ارتباط آن ها با شعارهای انتخاباتی و رأی دهندگان.
- کارویژه اجتماعی و آموزشی: آموزش نظری و عملی توده ها و اعضای حزب که در اعتلای مشارکت سیاسی بسیار مؤثر است. رسانه ها و ارگان های نشراتی، ابزارهای مهم این کارویژه هستند.
-
کارویژه های انتخاباتی:
-
کارویژه های پنهان: این کارویژه ها جزو وظایف اصلی احزاب نیستند، اما گاهی احزاب سیاسی به عملکرد آن ها کشانده می شوند:
- واسطه گری مسئولان حزبی بین هواداران و سازمان های حکومتی (مثلاً برای تخفیف مالیات یا مشکلات شهرداری).
- اخذ امتیاز برای مؤسسات اقتصادی و ایجاد شغل.
- ادغام سیاسی و نجات جامعه از «ذره ای شدن» (گسست اجتماعی که باعث می شود نسلی از هویت و فرهنگ گذشته خود جدا شده و آماده جذب شدن به هر ایدئولوژی جدیدی شود).
فصل ۱۵: افکار عمومی و تبلیغات
در عصر حاضر، افکار عمومی و تبلیغات نقشی بی بدیل در شکل دهی به ساختار سیاسی و تصمیم گیری های حکومتی ایفا می کنند. این فصل از کتاب بنیادهای علم سیاست به بررسی چگونگی تأثیر این دو پدیده بر نظام های سیاسی می پردازد. افکار عمومی را می توان به مجموعه نگرش ها، باورها و قضاوت های غالب در میان بخش قابل توجهی از مردم در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی تعریف کرد. این افکار می توانند بر سیاست گذاری ها، مشروعیت حکومت ها و حتی ثبات سیاسی تأثیرگذار باشند.
تبلیغات نیز به عنوان ابزاری قدرتمند، در تلاش برای شکل دهی یا تغییر افکار عمومی به کار می رود. از طریق رسانه ها، کمپین های سیاسی و دیگر ابزارهای ارتباطی، حکومت ها یا گروه های سیاسی می توانند پیام های خود را به جامعه منتقل کرده و حمایت یا مخالفت عمومی را جلب کنند. در نظام های دموکراتیک، افکار عمومی به عنوان یک نیروی کنترل کننده بر عملکرد دولت عمل می کند، در حالی که در نظام های غیردموکراتیک، تبلیغات بیشتر برای مشروعیت بخشی به قدرت و کنترل افکار مردم به کار می رود. درک این دینامیک ها به ما کمک می کند تا روابط پیچیده میان حکومت، مردم و رسانه ها را درک کنیم و به نقش حیاتی آگاهی و تحلیل انتقادی در مواجهه با پیام های تبلیغاتی پی ببریم.
فصل ۱۶: دولت رفاه
آخرین فصل از کتاب «بنیادهای علم سیاست» به مفهوم دولت رفاه اختصاص یافته است. دولت رفاه، مدلی از حکمرانی است که در آن دولت نقش فعالی در تأمین رفاه اجتماعی و اقتصادی شهروندان خود ایفا می کند. این نقش فراتر از صرفاً حفظ نظم و امنیت است و شامل ارائه خدمات عمومی گسترده ای مانند آموزش، بهداشت، بیمه های اجتماعی (بیکاری، بازنشستگی، درمانی)، مسکن و حمایت از گروه های آسیب پذیر می شود.
ایده دولت رفاه پس از جنگ های جهانی اول و دوم، به ویژه در کشورهای اروپای غربی، به منظور کاهش نابرابری های اجتماعی و اقتصادی، تأمین حداقل استانداردهای زندگی برای همه شهروندان و حفظ ثبات اجتماعی رواج یافت. این مدل بر این باور استوار است که دولت مسئولیت دارد تا از حقوق اجتماعی و اقتصادی شهروندان خود صیانت کند و فرصت های برابر برای پیشرفت را فراهم آورد. البته، دولت رفاه نیز با چالش هایی روبروست، از جمله تأمین مالی این خدمات گسترده، کارایی بوروکراسی دولتی، و تعادل بین آزادی فردی و مداخلات دولتی. با این حال، مطالعه دولت رفاه به ما بینش عمیقی در مورد نقش تکامل یافته دولت ها در جوامع مدرن و تلاش برای ساختن جوامعی عادلانه تر و باثبات تر ارائه می دهد.
نتیجه گیری
کتاب «بنیادهای علم سیاست» دکتر عبدالرحمن عالم، بی شک یکی از ارزشمندترین منابع برای درک اساسی ترین مفاهیم و نظریه های علم سیاست است. این خلاصه جامع، تلاشی بود تا با وفاداری به ساختار و محتوای اصلی کتاب، مسیر دستیابی به این دانش بنیادین را برای علاقه مندان و به ویژه دانشجویان هموار سازد. ما در این مسیر، از تعریف ماهیت علم سیاست و روش های آن آغاز کردیم، به مفاهیم کلیدی چون قدرت، اقتدار، مشروعیت، نوسازی و فرهنگ سیاسی پرداختیم و سپس، به بررسی دولت، ملت و نظریه های خاستگاه و تکامل دولت رسیدیم. طبقه بندی حکومت ها، دموکراسی، و نقش احزاب سیاسی و گروه های فشار نیز از جمله مباحث مهمی بودند که به آن ها نگریستیم.
همان گونه که در این سفر مطالعاتی تجربه شد، هر یک از این مفاهیم لایه های عمیقی از دانش سیاسی را در خود جای داده اند که برای فهم هرچه بهتر پیچیدگی های جهان معاصر ضروری است. امید است این خلاصه، به عنوان یک راهنمای مفید و کاربردی، توانسته باشد ابهامات را برطرف کرده و دریچه ای نو به روی درک عمیق تر مفاهیم سیاسی بگشاید. اما باید به خاطر داشت که هیچ خلاصه ای نمی تواند جایگزین مطالعه نسخه کامل و دقیق کتاب اصلی باشد. برای دستیابی به درکی جامع تر و عمیق تر از تمامی جزئیات و ظرایف مباحث مطرح شده، مطالعه کامل کتاب بنیادهای علم سیاست اثر دکتر عبدالرحمن عالم، قویاً توصیه می شود.