عمومی

روایت چند جنایت ناشی از افسردگی بعد زایمان

آیا می توانید قلب مادر را رها کرده و نوزاد را بکشید؟ متأسفانه پاسخ مثبت است. گاهی اوقات بیماری های روانی انسان ها را به هیولاهایی تبدیل می کند که در انجام هر کاری ناتوان به نظر می رسند. مانند مادرانی که فرزندان خود را به دلیل افسردگی پس از زایمان می کشند. یک تراژدی مکرر و تنها راه جلوگیری از آن تشخیص و درمان سریع بیماری است.

به گزارش گزارشگر یک ، روزنامه «جام جم» آن را اینگونه معرفی کرده است: در مقابل پلیس که به محل رسید ، مرد جوان گفت که همسرش دو ماه پیش صاحب فرزند شد ، اما از آن زمان به بعد مضطرب بود. امروز از سر کار به خانه آمدم و دیدم بچه مرده است و همسرم روی آن نشسته است.

در معاینه جسد مشخص شد که نوزاد بر اثر ضربه شدید به سر جان باخته است. بنابراین تحقیقات از مادرش آغاز شد. در بازجویی ، زن جوان مدعی شد که “سارقان به خانه آمدند و پسرم را کشتند و سپس فرار کردند”.

تحقیقات پلیس نشان داد که این ادعا صحت ندارد. به همین دلیل ، آقای الف دوباره مورد بازجویی قرار گرفت ، اما این بار او اصرار کرد: “سارق دیوار را شکست و وارد خانه شد”. از آنجا که خانه امن بود ، بازپرسی از مادر ادامه داشت تا اینکه اعتراف کرد که یک کودک دو ماهه را کشته است.

زن جوان در بازجویی گفت: “از زمانی که بچه به دنیا آمد ، زندگی من تباه شده است.” من نتوانستم کار خود را انجام دهم. نمی توانستم تصور کنم که او زندگی مرا خراب کرده است. امروز کودک آنقدر گریه کرد که اعصابش خرد شد و آنقدر به زمین خورد که سرش به زمین خورد. سپس منتظر بازداشتم بودم.

پدر کودک نیز به پلیس گفت: “همسرم بعد از زایمان افسرده شد ، بنابراین من همیشه می گفتم که ارواح و اجنه بیرون می آیند و دستور می دهند بچه ها را بکشند.” من نیز نگران رفتار او بودم اما دیگر دیر شده بود و او جان پسرم را گرفت.

جنون تفنگ

در چهاردهم مرداد ، 91 زن جوان با 115 امدادگر تماس گرفتند تا به آنها اطلاع دهند که حالشان خوب نیست و از مشاوران کمک خواستند. یک زن 28 ساله با دو فرزند 4 و 1 ساله با حضور تیم نجات در محل حاضر شد و ممکن است کودکان از افسردگی پس از زایمان رنج ببرند. به همین دلیل ، آنها از مادر جوان خواستند که او را به مرکز درمانی ببرد و اجازه دهد فرزندانش برای درمان به خانه سالمندان امن بروند.

یک ساعت بعد ، پدر خانواده مخالفت کرد و اصرار داشت که وقتی همسرش از سر کار برمی گردد ، او را نزد روان پزشک ببرم. پیراپزشکان در 9 آگوست با مردی 30 ساله برای پیگیری تماس گرفتند ، اما او اصرار داشت که قرار ملاقات او دو هفته دیگر باقی مانده است. چند روز بعد ، در 14 آگوست ، مردی ترسیده با پلیس تماس گرفت و گزارش داد که در خانه اش مرتکب جنایت هولناکی شده است.

دقایقی بعد ، یک تیم جنایی به خانه ای در جنوب شهر حمله کردند و اجساد فاطمه چهار ساله و محمد جواد یک ساله را پیدا کردند. پزشکی قانونی جسد را معاینه کرد و اعلام کرد که دو کودک بر اثر خفگی جان خود را از دست داده اند.

دقایقی بعد ، مادر خانواده به عنوان مظنون قتل شناخته شد و در محل دستگیر شد. زن جوان به قتل اعتراف کرد و گفت: “من بعد از تولد محمد جواد از افسردگی پس از زایمان رنج می بردم و همسرم به من گفت این بازی ها چیست و چقدر خوب است.” من هیچ احساسی به بچه ها نداشتم و از آنها متنفر بودم. او هرچه به شوهرم گفتم قبول نکرد. من خودم با 123 تماس گرفتم اما هنوز شوهرم مرا درمان نکرده است. امروز خیلی ناراحت بودم و نفهمیدم چه می کنم تا اینکه دیدم دو کودک را خفه کردم.

پس از این جنایت ، ناهنجاری روانی مادر به دلیل افسردگی پس از زایمان از طریق پزشکی قانونی تأیید شد.

خودکشی پس از تجاوز به کودک و شوهر

زندگی رومینا و ناصر بسیار آرام پیش رفت تا سال 1990 که هر دو صاحب یک نوزاد و سه فرزند شدند. با این حال ، رومینا که پس از زایمان تغییر کرده بود ، هر روز بهانه می آورد و افسرده بود. مرد جوان چندین بار همسر خود را نزد پزشک برد تا اینکه مشخص شد او از افسردگی پس از زایمان رنج می برد. رومینا توسط پزشک تحت مراقبت قرار گرفت و داروهای آرامبخش تجویز کرد ، اما روحیه زن جوان روز به روز بدتر می شد.

در اواخر سال 1991 ، یک زن جوان پس از حمله برای اولین بار به کودک یک ساله بیدار شد و هنگام ناصر با رومینا سعی کرد او را بکشد. زن قوی ابتدا چند بار مرد جوان را مورد ضرب و شتم قرار داد و سپس به ناحیه شکم وی چاقو زد. ناصر که خونریزی شدیدی داشت ، با پلیس و اورژانس تماس گرفت. یک ساعت بعد ، یک مرد جوان و یک کودک یک ساله زنده ماندند ، اما رومینا کشته شد.

این پرونده تا جلسه دادگاه سال گذشته ادامه داشت. اگرچه طبق احکام دادگاه مشخص بود که اجساد پدر و فرزند مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند ، اما خانواده رومینا اصرار دارند که داماد وی برای او فاجعه ایجاد کرده است.

ناصر در جلسه دادگاه گفت: “همسرم پس از تولد دچار افسردگی شد.” و سپس با چاقو به خودمان حمله کردیم ، ما بی گناه هستیم ، من هنوز ناراحت هستم زیرا عاشق رومینا هستم.

پس از چندین جلسه دادگاه ، دادگاه مرد جوان را تبرئه کرد زیرا خانواده رومینا نتوانستند سوگند خود را حفظ کنند.

دو کودک بی گناه قربانی افسردگی

در سپتامبر 1994 ، مردی در قروه با پلیس تماس گرفت و از جنایت هولناکی خبر داد. تیم پلیس آگاهی دقایقی بعد مقابل خانه مرد جوان متوقف شد. آنها وارد خانه شدند و اجساد دو کودک را که سرشان قطع شده بود ، پیدا کردند. مرد جوانی در کنار اتاق خوابیده بود و زنی بر جنازه ناله می کرد. در بازجویی ، مرد جوان ادعا کرد که از کار بازگشته است و کسی در را باز نکرده است. کلید را انداختم و داخل شدم و دو فرزندم را در اتاق خونین و همسرم را بالای سرشان دیدم. پسرم 12 روز پیش به دنیا آمد و دختر شش ساله ام حاصل ازدواج قبلی است. هر بار که از همسرم می پرسیدم ، او می گفت نمی خواهد این کار را به این شکل انجام دهد.

پلیس تحقیقات درباره این زن جوان را آغاز کرده است. ثریا در مورد کشته شدن دو فرزند می گوید: قبل از بچه دار شدن همیشه با همسرم دعوا می کردم. پس از به دنیا آوردن پسرم ، بدنم به شدت بیمار شد و نمی توانستم از یک زندگی راحت لذت ببرم. امروز دوباره احساس بدی داشتم چون بچه ها خوابیده بودند. او ابتدا پسر 12 روزه خود را خفه کرد و سپس با چاقو سر او را برید. دختر شوهرش بیدار شد و قصد فرار داشت. ابتدا او را خفه کردم ، سپس با چاقو گلویش را بریدم. چند دقیقه بعد احساس بهتری داشتم و فهمیدم چه کار کرده ام و پشیمان شدم. پارچه ای آوردم تا گردن آنها را بپیچم ، اما می دانستم که دیگر دیر شده است. هنوز غم انگیز و غم انگیز است.

بررسی سلامت مادر نشان داد که او از افسردگی پس از زایمان رنج می برد و فرزندش بر اثر افسردگی جان خود را از دست داده است.

كودك يك روزه كشته شد

روز جمعه نهم ژوئیه ، ساکنان یک مجتمع مسکونی در جنوب شرقی تهران هنگام برخورد با جسد نوزاد در هند با صداهای عجیبی به خیابان ها دویدند. دقایقی بعد ، هنگامی که این حادثه به پلیس گزارش شد ، ساکنان نوزاد تازه متولد شده را در خانه همسایه در طبقه چهارم می شناسند و به خانه او رفتند تا نوزاد را از عمه همسایه تحویل بگیرند. .

یک تیم ویژه کشتار به محل اعزام شد و جسد دختر یک روزه ای بود که بر اثر شدت شوک جان خود را از دست داد.

کارآگاهان به یک زن 38 ساله مراجعه کردند. او اعتراف کرد که نوزاد را از حیاط بیرون انداخت و ادامه داد: “ما از نظر مالی وضعیت بدی داشتیم و در همین حین باردار شدیم.” در این مدت من و شوهرم همیشه با هم دعوا می کردیم. روز قبل از تولد نوزاد ما و آوردن او به خانه. من افسردگی پس از زایمان داشتم و از خودم می پرسیدم چرا بچه دارم. دخترم از صبح گریه می کند و آرام نمی گیرد. هر کاری کردم نتوانستم او را آرام کنم. اعصابم خورد شد و او را از تراس بیرون انداختم.

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا