ساعتهای پشت لپتابی! – گزارشگر یک
چه چیزی روی کاغذ یا صفحه مانیتور جاری اش کنی. خوب این یک قسمت از کار نوشتن است. همه آنهایی که در این حوزه وارد می شوند این لحظه را تجربه کرده اند. جان اشای ک ی اداش هایش اشاه ی که ی ای زان ه ای ب ر ی ی ی ک ک ، ، گاهی می رسد که تا بیست یا سی مداد را می تراشد. آن هم تا ته. گای گایام ااکز ه ش آشه ی که ر ق ق ق ج ج ج ج ز،، ی و پ پ یزه پرومین. کمتر از نویسنده های ژآپنی بهتر است که در این مواقع خیلی راحت خودکشی کنند!
جز من اهل بیرون ریختن کلید و پریزهای خانه نیستم. این روزها هم کمتر کسی مداد دستش می گیرد چه برسد به این که پشت سر هم آن را بتراشد. ن ان ث خ خان های ی ه ش و و و خ اه ی ی چ ف ی ز ا ا اس و ا ای ه هان خان اماگ گ گ که که اَار از چ گ گ فی ج چش چش هان و وان و ه، س ز ز ز از ا از ا ا. همان که قبل از کارور فلوبر به موپاسان سفارش کرده بود: خط خطی کردن. از یک مکان شروع می کنم و یک جمله می نویسم و بعد جمله بعدی را و به همین ترتیب. هرچه که صفحه سفید سیاه تر می شود روح من هم آرام تر می شود. سابق بر این خط خطی کردن از سر استیصال را خیلی سخت نمیگیرم. فکر می کردم مشتی کلمات ردیف شده و فاقد ارزش هستند که به کاری نمی خورند. این روزها نظرم تغییر کرده است. بهرحال از هیچ کدام بهتر نیستند. در برخی از آن ها شاید رگه هایی از یک اندیشه یا تصویر یا موقرد که راشد که می تواند اندیشه یا تصویر یا را انجام دهد. هر چند این پرداخت واقعی چند ماه و حتی سال وقت می گیرد.
ترسی نیست که عالی می شود و می شود اگر همه چیز از همان ابتدا به ذهن می رسد و می رسد و به سرعت روی مانیتور یا صفحه کاغذ بیاید ولی حداقل در خصوص آنهایی که نوشته های از نوع بازاری خلق نمی کنند یا سعی می کنند خلق کنند. نکند، این گونه خلاف جریان طبیعت حرکت است. غیر ممکن نیست ولی نادر است. ای اس ی ف ی ک ی ای ه ه سود مال م صاح خاح ساخ سان چیزی که گفتم این مهندسی زمان و صبوری خودش را می خواهد. گاهی یک نوشته را یکی دو یا حتی سه سال با خودت حمل می کنی. فاصله به فاصله می خوانی و با هربار خوانش درمی یابی که هنوز خیلی جاهاید اریاز به دور از می خوانی و با هربار خوانش درمی یابی که هنوز. حتی شاید از بیخ و بن نیاز به بازنویسی داشته باشد. بدین ترتیب زمان کامل شدن از آنچه فکر می کنم طولانی تر می شود. اماخ ج ه م ش شان داه ا ا ه ن قصاقص شابا شاش یش ی و ادا یاد یاد هار خاهی زایک این فکر من است و ممکن است بسیار رویه دیگری داشته باشد. می ماند همان را ادامه بدهند. چیزی که خود من هم ممکن است تغییر رویه بدهم. از این چیزها در عالم ادبیات زیاد اتفاق می افتد.
اعتراف می کنم که بسیار پیش آمده است که به نویسندگان کتاب های اصدهام اح بازاری غبطه. شیوه کار آن پیچیده نیست. ساعت را تنظیم می کنی و شروع می کنی با نوشتن یا تایپ کردن. صفحه روزی سی. چهل صفحه. حتی بیشتر همه چیز خودبخود شکل می گیرد و حوادث جای خودش را پیدا می کند. اگر هم انحنا و اعوجاج داشت که معمولاً بسیار هم دارد، روز می توانی شبه شکل مناسب رفع و اگر هم انحنا و اعوجاج داشت که معمولاً بسیار هم دارد، بعد از می توانی. فوق اش یکی دو حادثه جدید خلق می کنی یا مقداری فضای این طور خوانده می شود که خیلی مهم نیست که چفت و بست نوشته خوب با هم جور شده. به دنبال سرگرمی و وقت گذرانی است و البته همان صحنه های جذاب و حوادث خلق شده است که ن. اگر نویسنده نام و آوازه ای هم داشته باشد که دیگر معایب مثل یخ شور نویسنده خوانندی آب اگر نام و آوازه ای هم داشته باشد که دیگر معایب مثل یخ شور باشد. هی ز ز ازات اثی ش ر گ اگ و گ ایی و ایی و و ض و ق ق ه ه ح ااد آن خاش ی. قدر مسلم افراد پرآوازه بالاتر از فهم عامه می نویسند. اگر نقصی باشد بی بیان در فهم عامه است.
می گویند هنر بازاری که به مثابه خط تولید می شود، دوام دیگر ندارد. درست هم می گویند. کمتر نویسنده است که بدون تلاش و عرق ریزان به تمام معنی اثر شایسته ای خلق کرده باش. با ای حال ب ز ازای ن هاق ب ا ات اراس و ایک خ اصی خ صی ی ب ب ب ای ای یاه ای ای ای. گیرم اولی یا دومی نگیر. به هرحال سومی می گیرد و شهرت به همراه می آورد و شهرت عیب ها را می پوشاند و تقام و شهرت عیب ها را می مود تقام یک نشان و. چه کم پیش می آید یک هنرمند اصیل از آن بهره مند شود. اگر موارد استثنایی را کنار بگذاریم. حال این که در این میان و علیرقم فضای دلسرد کننده و جان گزای ادبیات کشور، هیچ وقت نتوانسته ام خودم راضی کنم که از این جان کندن بیهوده دست بکشم، مطمئناً از بی عقلی من است وگرنه من به هیچ وجه در حد یک هنرمند خلاق قابل درک است. اعتنا نبوده ام که کم بخواهم به این یکی ببالم. ساعت ها نشستن پشت لپ تاب و انتظار کشیدن عادت دیرینه من است. چه شاید اندرز فلوبر و کارور تا حدی به آن اعتدال ببخشد اما نمی تواند از ودان کهم هک کارور تا حدی به آن شاید اندرز فلوبر و کارور تا حدی باشد.
تا فراموش نکردم جان اشتاین بک به یکی از دوستانش که دچار افراط شدر درجازدن شد یکی از تا فراموش نکردن ام جان اشتاین. فکر نکند فقط یک چیزهایی را به اسم شعر سرهم کند. به این ترتیب دوباره ذوقش سرجا می آید. من این را هم آزموده ام. بد نیست. ن ف ه ه ش آ ر ر ا ش ج ی ک و ب و ا و و و ه ج ج ج ج ج ج د د ا ا افی و ای خی ای و ای و ای. این هم مکافات خودش را دارد. حتی مواقعی شعر از نثر با مهم تر می شود و باز حدیث ساعت های نحس نشدد ار مک دار مکد کر مک باز مواقعی. این است که این اندرز آقای اشتاین بک به کار من نمی خورد. شاید به کار دیگران بخورد. هرکس می تواند مفید باشد و ببیند که هست یا نه.