عمومی

مردم موسیقی گوش می‌دهند که یاد عشق‌شان بیفتند

موسیقی بخش لاینفک زندگی همه ماست. از زمزمه‌های زیرلب هنگام کار روزانه گرفته شده تا گوش اسپردن به موسیقی پاپ، راک و… فردریش نیچه (فیلسوف و متفکر مشهور آلمانی) در کتاب غروب بت‌ها نوشته شده است: «بدون موسیقی زندگی اشتباهی بیش نیست.»

ایسناپلاس: دکتر محمدعلی مرآتی استاد دانشگاه تهران و دکترای اتوموزیکولوژی از دانشگاه Nanterre فرانسه است. تخصص یا موسیقی شناسی اقوام است. با مرآتی درباره موسیقی به گفتگو نشستیم. درباره موسیقی برای موسیقی و اینکه چرا بیشتر می‌کنیم با لایه‌های آدم‌های احساساتی موسیقی مرتبط نمی‌توانیم. با خواندن این گفتگو تا انتها تکنیک‌هایی هم درباره تقویت گوش یاد بگیر.

آقای دکتر! تعریف دقیق شما از موسیقی چیست و به نظر شما موسیقی با ما چکار می کند؟

به نظر من، موسیقی یکی از شئون رفتاری هر انسان است که بر اساس نیازها، روابط و فرهنگش با آن ارتباط می‌کند. «موسیقی» یک واژه نام‌آشنا اما گنگ است. ثا چهای ه ه یا ی ااش بایش یشال و ی ی ی ی ی ا ا ار و اس و ی از و ز از درست است در زندگی شهری این رفتارها تا حدی تغییر کرده‌اند اما انسان‌شناس آن را نمی‌توان کتمان کرد. درباره علم موسیقی هم باید بگویم که موسیقی یک صوت و دارای نظام ریتمیک است که انسان‌شناسان را دارد. یعنی یک نفر تصمیم می‌گیرد، بر اساس انسان‌شناسانه با صوت و نظام ریتمیک موسیقی بسازد.

در واقع موسیقی یک پدیده است که سه رکن دارد اما رکن سوم آن برای خیلی‌ها مغفول است. به عنوان مثال، این انسان‌شناسانه‌ها را می‌توان به مواردی دانست که بیاورد دارند. از موسیقی‌های دور در گذشته که خیلی به رفتار انسان نزدیک بودند. مانند موسیقی کشاورزی، ماهیگیری و… به این‌ها «موسیقی خالص» می‌گویند که در روند زندگی شهری تغییر کرده‌اند.

منظور شما از این تغییر چیست؟ فقط موسیقی دستخوش تغییر می کند یا ما آدم ها؟

انسان‌ها در زندگی شهری موسیقی‌های انتخاب نمی‌کنند؛ اما برایش انتخاب می‌کنند. ما دو نوع مخاطب داریم. اولی کسی است که موسیقی را می‌کند اما خودش متوجه نیست. یعنی موسیقی با کار و زندگی‌اش عجین است، مانند بسیاری از اقوام ایران که موسیقی با جشن و عزایشان یکی از آنها در زندگی شهری فرد است که همیشه با انواع موسیقی سر و کار دارد اما سطحی‌ترین لایه موسیقی را انتخاب می‌کند. چرا؟ چون موسیقی را برای موسیقی نمی‌شنود. بلکه موسیقی را برای انطباق با تصورات خودش گوش می‌کند. اینجا برخی از موسیقیدانان به بعد انتزاعی موسیقی اشاره می کنند که من صدر در صد با آن مخالفم.

موافقان این نظریه معتقدند که موسیقی می‌تواند باشد، شکل هرچیزی را به خودش می‌دهد اما من معتقدم که موسیقی شخصیت‌ها و برای موضوعی مشخص ساخته شده است و این ساده‌لوحانه است که موسیقی را تا این انتزاعی ببینیم.

به نظر می‌رسد، شاهد تغییر ذائقه شنیداری آدم‌ها هستیم. درست است؟

تغییر ذائقه در بستر زمان یک موضوع مخرب است. شما می خواهید مخاطب را مطرح کنید و بهتر است این را توضیح دهم که ذائقه گوش هم دقیقا مثل ذائقه چشایی می تواند دن برای اثیری باشد. مثلاً موسیقی پاپ زمانی میان مردم اقبال پیدا کرد که تعداد دفعات شنیدنش زیاد شد. ما درباره موسیقی پاپ با حمایت شرکت‌هایی که می‌گویند قدرت مالی زیادی دارند و قدرتی دارند که می‌شوند، موسیقی‌شان بیشتر از دیگر موسیقی‌ها شنیده می‌شود و در نهایت تکرار ذائقه را تغییر می‌دهد.

یادم است که 30 سال پیش با احمد پژمان (آهنگساز معاصر) در ماشین نشسته بودیم و یک نفر موسیقی عجیب و غریب و بی‌سر و تهی گذاشت. آقای پژمان تذکر داد که این موسیقی را گوش می دهد، به گوشتان آسیب میزند! معتقدند که موسیقی زبان جهانی است اما اینطور نیست.

شما در بخشی از صحبت‌هایتان اشاره کردید که بسیاری از مردم موسیقی را برای موسیقی گوش نمی‌دهند. به نظر شما یکی از این ها نیست که ما ایرانی ها مهم هستند بیشتر از موسیقی است؟ انگار شعر را بیشتر دوست داریم.

این نظر تا حدی درست است. ما هم موسیقی با کلام داریم؛ موسیقی بیکلام. اما وقتی موسیقی با کلام مطرح می‌شود، برخی از «کلام» را می‌بینند و دلیلش این است که نمای کلام برایشان بیشتر است. اما باید بگویم که موسیقی در واقع با کلام هدفمند می‌شود. می‌توان کلام ساده و یا کلام ساده داشت اما ما وقتی از موسیقی صحبت می‌کنیم، در واقع از حرف می‌زنیم که می‌شود و از لحظه تولدی که یک ملودی است و برای منظوری آفریده شده و در حال تکوین است. در بخش عمومی معمول پیش از اجرای کنسرت درباره جزییات قطعه موسیقی با مخاطب صحبت می‌کنند و ذهنیتی به مخادهدن. اما مردم ما خیلی حوصله این کار را ندارند. مردم معمولا موسیقی گوش می‌دهند که یاد عشقشان یا مثلا مادرشان بیفتند. درست است در این حالت هم موسیقی دارد کار خودش را می کند اما کارکرد اصلیاش این نیست.

یادم است چند سال پیش یک استاد موسیقی هندی درباره «راگا»های هندی کارگاهی برگزار کرد و توضیح داد، هر راگا جادایر . مثلا می‌گفت اگر راگای مخصوص ساعت 10 را ساعت 11 اجرا کنیم، تفاوتش در موسیقی عروسی و موسیقی عزاست. اما مخاطب ایرانی معمولا اینگونه است که تخیل خودش را روی موسیقی پیش میبرد. من همیشه می‌کنم که موسیقی را بهتر ببینم.

شما به عنوان یک موسیقی شناس، موسیقی را چگونه می شنوید؟ رابطه شما به عنوان یک رابطه اجتماعی با موسیقی چگونه است؟ اصلاً از موسیقی لذت می‌برید یا همیشه ذهنتان در حال آنالیز قطعه است؟

من موسیقی را درست مثل یک زبان می‌دانم و به همین دلیل هم فکر می‌کنم که موسیقی زبان جهانی نیست. من اصلا کلام را نمی‌شنوم. وقتی موسیقی می‌شنوم برای هر ساخت یک شخصیت قائل هستم. کلام هم برایم یک کاراکتر در موسیقی است. معتقدم وقتی شعر کنار موسیقی قرار می‌گیرد، دیگر شعر نیست؛ بلکه در دل یک پدیده موسیقایی قرار می گیرد. شخصیت مستقل شعر از بین می رود و در خدمت موسیقی قرار می گیرد. خیلی وقت‌ها شعر خودش را به خاطر موسیقی تغییر می‌دهد؛ ما بارها دیده‌ایم که آهنگساز به خاطر زیبایی موسیقی ممکن است که شعر را تغییر دهد. آهنگساز معمولاً هر طور دوست دارد از شعر می‌کند، طوری که فقط موسیقی‌اش زیبا شود. پس از تصمیم گیری موسیقی است. بعد از انقلاب اسلامی اتفاق افتاد. طوری که خیلی‌ از آهنگسازان سراغ حافظ و سعدی رفتند. اما در پهلوی اول تا اوایل پهلوی دوم، آهنگسازان زمان بهتری با موسیقی و ما ترانه‌سراهایی در برنامه «گل‌ها» داشتیم که اگر شعرشان از موسیقی برداشت، شعر به تنهایی دیگر شخصیت‌ها را ندارد. در حالی که روی موسیقی بی‌نقص است.

مردم موسیقی گوش می‌دهند که یاد عشق‌شان بیفتند

فکر می کنم این موضوع درباره موسیقی پاپ امروز هم صدق کند.

در موسیقی پاپ با تکرار واژه‌ها هستیم. عملا روشی که موسیقی پاپ استفاده می‌کند، همین تکرار است. چون متولیانش فهمیده‌اند که عنصر دوگانه گارد شنونده را باز می‌کند و قتی گارد باز می‌شود، دیگر تقابل و پذیرش دیگر تقابل و پذیرش دی آ هم بلی دیباه. بارها شنیده ام یک خواننده خاص را چندبار و چندبار در یک ترانه تکرار می‌کنم. یک‌بار ترانه‌ای شنیدم، خواننده حدود 30 بار جمله «دوست دارم» را در آن تکرار و این عبارت مقدس را سبک کرد. بدون فرصت فرصت پرسپکتیو به مخاطب ارائه شود. ما حتی اگر در گفتگوی روزانه هم بخواهیم با هر کسی دیالوگ باید از فاصله بگیریم نه اینکه صورت‌هایمان را بهم بچسبان را بهم بچسبان. موسیقی پاپ اصلا فرصت شناخت را به مخاطب نمی‌دهد و صرفا می‌خواهد با کلید «تکرار» خوراک به مخاطب ارائه و در نهایت ده. این موسیقی حتی قدرت تشخیص را کم می کند و مثل فرمت «mp3» موسیقی را فشرده و گوش را کم می کند.

اگر من به عنوان مخاطب موسیقی درست برای خودم انتخاب نکنم؛ آیا آسیب میبینم؟

من فکر می کنم بله.

چه آسیبی؟

باید از دو لایه سطحی و موسیقی حرف بزنم. فرض کنید، در مورد یک انسان قرار بگیریم و اصلا توجه نکنیم که حرفش چیست؟ چه لهجه‌ای دارد و اصلاً چه می‌گوید؟ اما بعد از بیاییم با تصمیم شخصی برای او به عنوان موجود زنده بگیریم. یک قطعه موسیقی مثل موجود زنده است و در هر کشوری هم هویتی دارد. موسیقی بعد از تولد کاراکتر و شخصیت دارد. نمی‌شود و پای یک موجود زنده را انتخاب کرد و من یک تکه‌اش را می‌خواهم. مثلا وقتی یک قطعه 14 دقیقه است، هویتش هم در این 14 دقیقه تعریف می شود. نمی‌شود ۲ دقیقه را انتخاب کنید و بشنوید. یکی دیگر از آسیب‌های ساده موسیقی است. برایتان مقام «نوایی» که یک مقام خراسانی معروف را مثال می‌زنم. یک موضوع بسیار پیچیده که به مرور آن را ساده و اجرا کردند. شاید مردم خیلی هم خوششان آمده باشد اما خوش آمدن کیفیت خوب بودن نیست.

یکسری دلال موسیقی می‌آیند و موسیقی پیچیده را ساده و وارد بازار می‌کنند و دلخوش‌اند که مخاطب می‌افزایند. اما این قطعه ساده دیگر «نوایی» نیست؛ یک چیز دیگر است. و یک خ اط خاص که ا ا ز ز ا ر ر ر و خ خ خ خ خ خ خ ا ا که یژ ی ی ی ا ابال یه ات. در واقع برای موسیقی سرگرمی می‌شنود و به جای موسیقی با یک چیز دیگر هم می‌توان ارتباط برقرار کرد. فقط موسیقی را برای خوش آمدن و لذت بردن می‌خواهد.

من به عنوان مخاطب عادی چگونه می‌توانم گوشم را تربیت کنم؟

هدف مهم است. بعضی چیزها از کودکی شکل می‌گیرند اما یک آدم بالغ بهتر است یک سبک موسیقی خاص را انتخاب کنید و یکی را، دو موسیقی که با ذائقه‌اش همخوان است را خوب و بارها بشنود و برای شناخت بیشتر سعی کنید به عمق برود برسید.

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا