معمای تحریم‌ها؛ معضلی واقعی برای ماشین اقتصادی ایران

اقتصاد ایران در یک دهه گذشته تحت تحریم‌های اقتصادی یکی از نحیف‌ترین دوران خود را تجربه می‌کند. طبقه متوسط ایرانی کوچک شده و به دلیل نرخ فزاینده استهلاک سرمایه و نرخ کاهنده تشکیل سرمایه، تامین مالی بنگاه‌های تجاری یک معضل واقعی برای ماشین اقتصادی ایران است. تحریم‌های اقتصادی اثر کلیدی بر اتخاذ سیاست‌های انقباضی، ارز چندنرخی و وضع سیاست‌های تحدیدکننده‌ای مانند پیمان سپاری ارزی، فشار مالیاتی و قیمت‌گذاری دستوری، در میان مدت بیش از انکه به بازگرداندن ثبات و امنیت به بازارهای تجاری کمک کرده باشد، بر دامنه ناامنی و آسیب به بنیان تولیدی ایران افزوده است. مردم ایران امروز فقیرتر از یک دهه قبل هستند و دولت به سبب تحمل کسری بودجه موقعیت متزلزلی در تامین اهداف توسعه‌ای خود دارد. هرچند گفته می‌شود که به دلیل کاهش سختگیری‌های دولت بایدن در اجرای تحریم‌ها و البته شاید افزایش مهارت‌های ایران در دور زدن آن، دولت درآمدهای بیشتری از فروش نفت بدست می‌آورد اما همچنان موانع دستیابی به منابع پولی در بانک‌های خارجی برجای خود باقیست. با در نظر گرفتن نیاز مبرم ایران به سرمایه‌گذاری حداقل ۲۵۰ میلیارد دلاری برای نوسازی و گسترش زیرساخت میادین نفتی که مستلزم جذب سرمایه‌گذاری خارجی است، همین مقدار تحصیل و صادرات نفت نیز در معرض تهدید قرار دارد. به نظر می‌رسد خروج از وضع کنونی نمی‌تواند بدون رفع قید و بندهای ناشی از تحریم خاتمه پیدا کند. روی دیگر این سکه، دشواری پیدا کردن راه حلی برای رسیدن به توافق میان ایران و ایالات متحده است. با توجه به نزدیک شدنِ موعد پایان برجام، احیای آن حتی اگر اراده‌ای در تهران و واشنگتن باشد، ناممکن به نظر می‌رسد و در همان حال، رسیدن به توافقی تازه به شدت پیچیده و دشوار است. 

امتناع ایالات متحده تحت رهبری ترامپ یا هریس برای لغو تحریم‌های ایران علاوه بر مخالفت‌های داخلی و لابی اسرائیل، ممکن است دلایل استراتژیک متقنی داشته باشد. در عصر بازگشت رقابت قدرت‌های بزرگ و ناامیدی واشنگتن از ادامه هژمونی و رهبری جهانی، اولویت اول سیاست خارجی آمریکا مدیریت آن دسته از کشاکش‌های ژئوپولیتیکی است که براندازی نظم بین‌المللی و جایگزین کردن آن با سلسله مراتب تازه‌ای را هدف گرفته است. چین مهمترین رقیب ایالات متحده در ابعاد اقتصادی و نظامی است اما روسیه هم بعد از حمله گسترده به اوکراین به چالشی امنیتی تبدیل شده است. از این منظر که نگرانی اتحادیه اروپایی از تهاجم روسیه، بار دیگر این کشورها را به حمایت نظامی و اقتصادی ایالات متحده وابسته کرده، خبر خوبی برای ایالات متحده است. با این حال، جنگ جاری مانند هر جنگ دیگری به پایان خواهد رسید و گرایش ساختاری فاصله گرفتن تدریجی ایالات متحده از اروپا بار دیگر به جریان خواهد افتاد. علت آشکار آن، خیزش چین و انتقال مرکز ثقل قدرت جهانی به آسیای شرقی است که نه تنها برخلاف ایالات متحده تهدیدی برای اتحادیه اروپایی نیست بلکه فرصت تجاری عظیمی را به پیش روی اروپا قرار داده است. 

قرن بیستم همانند پنج قرن پیش از آن شاهد چالشگری قدرت‌های قاره‌ای از آلمان تا اتحاد جماهیر شوروی به منزله بزرگترین قدرت‌های اقتصادی و نظامی جهان بود و همین ویژگی موجبات اتحاد ایالات متحده و کشورهای اروپایی را در شکل سازمان پیمان آتلانتیک شمالی یا ناتو برای مواجهه به این چالش‌ها فراهم کرده بود. در دوران جدید که چین به این جایگاه را بدست گرفته، اتحاد دو سوی اقیانوس اطلس موضوعیت خود را از دست داده در حالیکه پیمان مشابهی در آسیای شرقی شکل نگرفته و احتمالاً هیچگاه شکل نخواهد گرفت. پرداختن به ترتیبات این منطقه و تفاوت‌های آن با اروپا در نوع خود جالب توجه است. آسیای شرقی که گاه قسمتی از آسیای دریایی نیز نامیده می‌شود، در فقدان دسترسی به خشکی‌های قاره‌ای، در تجارت خود وابسته به آب است؛ این ویژگی موجب شده که ترانزیت دریایی همزمان به نقطه ضعف و قوت کشورهای این منطقه تبدیل شود. از یک طرف اقیانوس‌ها به دلیل سرعت و سهولت جابه جایی کالاها می‌توانند در رونق اقتصادی کشورها موثر باشند اما از طرف دیگر، در غیاب تنوع مسیرهای مبادلاتی، به خطر افتادن گذرگاه‌های آبی، بخش عمده‌ای از اقتصاد این کشورها را تهدید می‌کند. ویژگی محاصره شدن توسط آب و جدا بودن سرزمینی این کشورها از یکدیگر و سایر ملت‌ها باعث شده، اتحاد نیرومندی میان کشورهای این منطقه که اساساً مستلزم همکاری و اتحاد نیروهای زمینی است، شکل نگیرد. به همین دلیل بود که هیچگاه زمینه‌ای برای پدیداری ناتوی آسیایی وجود نداشته است.

از دید واشنگتن، چالشگری مستقل روسیه و ایران در اوراسیای قاره‌ای با واهمه دیگری تقویت می‌شود. همکاری روسیه، ایران و چین می‌تواند توانایی پکن را برای دستیابی به اهداف جهانی آن بهبود ببخشد. در این برداشت حتی اگر مسکو و تهران به تنهایی نتوانند چالش بزرگی برای برتری ایالات متحده باشند اما در همکاری با چین به این قابلیت دست خواهند یافت. ایران و روسیه در دهه گذشته در همکاری با چین چه در سازمان همکاری شانگ‌های و چه از طریق مناسبات دو جانبه نظامی و موازنه‌گری نرم در برابر ایالات متحده از بحران‌های سوریه و عراق تا اوکراین، اراده خود برای همکاری را آشکار کرده‌اند. پیش از این در یادداشت «دنیای متفاوت پزشکیان» استدلال کردم که برنامه‌های هسته‌ای ایران شاید دیگر چالش شماره یک برای واشنگتن و اتحادیه اروپایی نباشد. هرچند یک ایران اتمی می‌تواند در ادامه همکاری‌های خود با چین و روسیه، قدرت موثر و بزرگتری برای به چالش فراخواندن غرب باشد اما واشنگتن کم و بیش می‌تواند اطمینان داشته باشد که چین و روسیه به سبب نزدیکی جغرافیایی به ایران و خطر ایران اتمی برای چیرگی پکن و مسکو از آسیای مرکزی تا خلیج فارس و آسیای غربی، همانقدر یا حتی بیشتر از تجهیز ایران با تسلیحات هسته‌ای نگرانند. در عوض، همکاری و مشارکت ایران و روسیه و البته چین در حالیکه هر دو سرگرم تهدید کردن امنیت اروپا و متحدان آمریکا در شرق آسیا هستند، تهدید بزرگتری است که باید مورد رسیدگی قرار بگیرد. با توجه به بی میلی و عدم تناسب میان دستاوردها و هزینه‌ها، مواجهه نظامی با ایران جذابیتی در میان گزینه‌های ایالات متحده ندارد. با تسلیحاتی شدن اقتصاد بین‌المللی، ابزار تحریم جایگزین کم هزینه‌تری برای مهار تهدید ایران شناخته شده است. اگر تداوم تحریم‌ها روشی برای بی ثباتی اجتماعی و سیاسی بالقوه، محروم کردن ایران از دارایی‌هایی که ممکن است برای حمایت از متحدان و گروه‌های مقاومت استفاده شود و راهی برای وادار کردن ایران به خویشتن داری و سرگرم کردن به خود باشد، چرا باید با لغو تحریم‌ها منابع بیشتری به ایران ببخشد و جبهه همسوی ایران، روسیه و چین را قویتر کند؟ اگر بنا باشد که واشنگتن منابع کمتری برای دفاع از منطقه موسوم به خاورمیانه تخصیص داده و به جای آن نیروی نظامی و ثروت خود را متوجه آسیای شرقی کند، یک ایران ضعیف‌تر و فقیرتر گزینه خوبی برای جبران خلاء قدرت منطقه‌ای است. تحریم ایران نه روشی برای تشویق ایران به مذاکره و محدود کردن برنامه‌های هسته‌ای بلکه وسیله‌ای برای تضعیف پایدار ایران است.

اگر این برداشت درست باشد، راه آسان و شناخته شده‌ای برای متقاعد کردن ایالات متحده به مذاکراتی که لغو تحریم‌های اقتصادی بخشی از آن باشد، وجود نخواهد داشت. ایران ناگزیر از اندیشیدن و آزمودن مسیرهای خلاقانه‌تری پیرامون نحوه تبادل امتیازها و ارائه پیشنهاداتی که در بستر جدید ژئواستراتژیک جهانی برای ایالات متحده جذاب باشد. به همین ترتیب، شاید ایران بتواند در مقابل گرفتن امتیازهایی را مد نظر بگیرد که بطور معمول و تنها در جریان مذاکرات هسته‌ای نمی‌توانست به آن دست پیدا کند. 

۳۱۱۳۱۱

دکمه بازگشت به بالا