پای صحبت معلم یکی از دورافتادهترین روستاهای ایران
گزارشگر یک/خوزستان معلم که باشی نه راههای صعبالعبور سد راهت میشوند، نه برف، نه تگرگ، نه ترس دوری از خانه و آشیانه و نه در دسترس نبودن تلفن و نداشتن اینترنت. معلم که باشی به کوه و کمر میزنی تا چراغ راه شوی و زندگی را دیکته کنی.
به گزارش گزارشگر یک، معلم ریشه و اساس هر علمی است. از آن دکتری که ناجی جانها شده تا مهندسی که جاده و راه میسازد و وزیر و رئیس جمهور. همه پیش او شاگردی کردهاند و الفبا یاد گرفتهاند.
همه میدانند که معلمی یکی از شغلهای سخت دنیا است. شغلی که با زندگی و آینده انسانها سر و کار دارد و چراغ راه هزاران نفر میشود. معلم از قلم در دست گرفتن تا راه و چاه زندگی را به ما میآموزد، هر چند گاهی مورد بیمهری قرار میگیرد.
معلمی حد و مرز ندارد، معلم که باشی فرقی ندارد حالت خوب باشد یا بد، تعداد دانشآموزان زیاد باشد یا کم، کم و کسری باشد یا نه، باید مشقتها را به جان بخری و دانایی بدهی.
در این بین معلمانی هستند که به جای درس دادن در بهترین نقطه شهر و با امکانات کافی، در دوردستترین نقطه حتی برای درس دادن به یک دانشآموز، سختی راه و همه کمبودها را تحمل میکنند تا به کودکان کوچرو درس بدهند.
درس دادن در یکی از دورافتادهترین روستاها
«احمدفداله» از توابع بخش شهیون دزفول یکی از دورافتادهترین مناطق کشور، با جاده صعبالعبور، بدون لولهکشی گاز و برق و بدون دسترسی به خط تلفن، با آنتندهی خیلی ضعیف موبایل و بدون اینترنت است.
روستایی محروم و دورافتاده که برای رسیدن به آن باید گردنههای برفگیر، درههای عمیق، پرتگاههای خطرناک با پیچهای تو در تو و شیبهای تند را رد کرد. امکاناتی ندارد و دمایش در زمستان به زیر صفر هم میرسد.
علی بغدادیزاده (افرازنیا)، متولد سال ۱۳۷۲، ۳۱ ساله و مدیر – آموزگار در دبستان معرفت دورافتادهترین مدرسه منطقه دورک از توابع دهستان احمدفداله درس میدهد. از سال ۹۸ که جذب آموزش و پرورش شد، آموزش به دانشآموزان عشایر و کوچرو را آغاز کرد. شش سال است که در این مدرسه کار میکند و انگار خودش هم کوچرو شده است.
بغدادیزاده اهل دزفول است و برای رسیدن به محل کارش از جاده صعبالعبور سالندکوه عبور میکند. منطقه برفگیر است و وقتی باران و برف میبارد، ماشینها شاید تا یک هفته هم در راه گرفتار شوند. به قول او، تنها ماشینهای جکدار از این راه میگذرند.
او در مدت سال تحصیلی حدود یک ماه در یک اتاق در مدرسه زندگی میکند و بعد برای انجام امور مدرسه به مدت یک هفته به شهر میرود و باز هم به روستا برمیگردد. در واقع او در این روستا ساکن شده است.
با او تماس میگیریم تا درباره انگیزهاش برای درس دادن در این روستای صعبالعبور بپرسیم. چند باری موبایلش در دسترس نبود و گاهی هم خاموش. بالاخره صدای بوق را شنیدیم و جواب داد اما صدا قطع و وصل میشود. برای اینکه بتواند با ما مصاحبه کند جابهجا میشود و کمی صدا را بهتر میشنویم. شروع میکند به صحبت کردن.
۵۳ دانشآموز در مدرسه یک کلاسه
او ۴۰ دانشآموز پایه اول تا ششم و ۱۳ دانشآموز پیش دبستانی دارد. شیفت صبح پایههای اول، سوم و پنجم و شیفت بعد از ظهر پایههای دوم، چهارم و ششم به مدرسه میآیند.
مدرسه معرفت یک کلاس درس دارد، البته تا پاییز پارسال بچهها در کانکس درس میخوانند و حالا ساختمانی ساخته شده است و دانشآموزان دور از سوز سرمای هوا، در آن خواندن و نوشتن یاد میگیرند.
از بازیهای فکری تا چوب بازی، سرگرمی کودکان روستا
این معلم در مورد انگیزه خود از ادامه درس دادن در این مدرسه میگوید: این دانشآموزان بااستعداد هستند و تنها انگیزه آنها درس خواندن است و وسیله سرگرمی به جز درس خواندن ندارند.
ذوق او برای درس دادن به این دانشآموزان از پشت گوشی تلفن مشخص است و با شور میگوید: بچهها چون وسایل سرگرمی ندارند بیشتر بازیهای خودساخته و گروهی مثل وسطی، هفت سنگ، چوب بازی و … بازی میکنند.
او با خوشحالی در مورد چوب بازی بختیاریها ادامه میدهد: یک نفر یک چوب دستش میگیرد و میخواهد به پای طرف مقابل ضربه بزند و طرف مقابل باید جلوی او را بگیرد. این بازیها برای بچههای این منطقه نوعی ورزش است. همه بدن آمادهای دارند و راحت از کوهی که شاید ما در پنج ساعت آن را بالا میرویم، در یک ساعت بالا میروند و برمیگردند.
بغدادیزاده (افرازنیا) میگوید: در فضای مجازی خواستم تا مردم برای خرید وسایل بازی و سرگرمی برای این بچهها کمک کنند و امسال توانستم بازیهای فکری و وسایل خوبی برای آنها بخرم.
دختران عشایر حالا ادامه تحصیل میدهند
او درباره ادامه تحصیل دختران این منطقه در مقاطع بعدی بیان میکند: قبلا دانشآموز دختر بیشتر از کلاس ششم درس نمیخواند و بعد از آن در خانه میماند اما حالا که فرهنگ عشایر بهتر شده و طرز تفکر قدیمی در حال کمرنگ شدن است.
این معلم ادامه میدهد: دانشآموزان دختری داریم که حالا در مقطع نهم و دهم در حال تحصیل در مدارس شهر هستند. امسال یک دانشآموز دختر کلاس ششم دارم که از پدرش خواستم دختر باهوش و با استعدادش را در کلاس هفتم ثبتنام کند که خوشبختانه با جان و دل رضایت به ادامه تحصیل دخترش داد.
او میگوید: در این روستا نه همه اما تقریبا نیمی از اهالی این طرز فکر قدیمی که دختر نباید ادامه تحصیل دهد را کنار گذاشتهاند و دو سه دانشآموز من در شهر در حال درس خواندن هستند و هر سال موفقتر از سال گذشته میشوند.
رسیدن فصل کوچ عشایر و دلبستگی معلم و شاگردی
این معلم خاطرههاش را مرور میکند و ادامه میدهد: وقتی تعطیلات عید میشود و از دانشآموزان دور میشوم نگاه، صدا و حال و هوایی متفاوتی پیدا میکنند و با حسرت نگاه میکنند. وابستگی بین من و دانش آموزان بسیار زیاد است چون دانشآموزانی دارم که از شش سالگی تا الان که ۱۲ سالهاند، هنوز من معلمشان هستم و دلبستگی معلم و شاگردی بین ما ایجاد شده است.
او میگوید: آخر سال که میشود دانشآموزانم با اشک و چشمان معصوم از من میخواهند سال آینده هم معلمشان باشم. هر سال این روزها برایم تکرار میشود و هیچ وقت این روزها را فراموش نمیکنم. حالا که کم کم عشایر میخواهند کوچ کنند و درس دادن در حال پایان است باز هم دانشآموزانم این خواسته را تکرار میکنند.
این معلم بیان میکند: افتخار میکنم که توانستهام در خدمت دانشآموزان پاک و معصوم این منطقه محروم باشم.
دعوتیهای نوبتی اهالی
بغدادیزاده با اطمینان از پذیرفته شدنش توسط اهالی روستا میگوید: یکی از عوامل مهمی که باعث شده در این منطقه بمانم، خونگرمی و اخلاق خوب مردم است. اگر انسانها جایی باشند که اهالی اخلاق خوبی نداشته باشند، یک روز دوام هم امکانپذیر نیست. اهالی این منطقه اینقدر مهربان هستند که هیچ وقت نه نمیگویند. حتی برای اینکه به خانههایشان مهمانی بروم، پشت نوبت میمانند.
او بیان میکند: به صورت شفاهی من را به عنوان معلم نمونه معرفی میکنند اما اینکه عنوان یا رده سازمانی باشد، چنین چیزی نبوده است.
آموزش با تخته هوشمند در کلاس بدون برق
این معلم میگوید: مرتب خود را بروز میکنم و روشها و تکنیکهای جدید را آموزش میبینم. من امکاناتی را در این مدرسه آوردم که هیچکس حاضر نیست چنین هزینههایی کند. خیلی از این دانشآموزان تا حالا به شهر نرفتهاند و شهر را ندیدهاند اما چیزهایی برای آنها آوردهام که شاید بچه های شهر ندارند. بستههای کمک آموزشی، تبلت، کاغذ الکترونیک هوشمند و … برای آنها آوردهام. کلاسم برق ندارد اما با باتری از تخته هوشمند استفاده میکنم.
او ادامه میدهد: با فضاسازی به بچهها درس میدهم تا با روح و جسمشان درس را لمس کنند. سعی کردم از هیچ چیزی دریغ نکنم و آنچه در توان دارم انجام میدهم. چشمانداز و دورنگار کاری خودم را رو به پیشرفت میبینم.
در آرزوی درس دادن به کودکان فلسطین و بچههای گرسنه آفریقا
این معلم با علاقه درباره تدریس به بچههای محروم جاهای مختلف دنیا صحبت میکند و میگوید: دوست دارم به بچههای بیگناه فلسطین و بچههای گرسنه آفریقا درس بدهم تا حداقل کمکی به حال این بچهها داشته باشم.
گفتوگو را به پایان میرسانیم و از او میخواهیم چند عکس از مدرسه و کلاس و دانشآموزانش برای ما بفرستد اما اینترنت ندارد و میگوید هفته آینده که به شهر برود میتواند عکسها را بفرستد. در نهایت آدرس صفحه اینستاگرامش را میدهد تا از آن عکس برداریم.
بغدادیزاده معلمی است مثل بسیاری دیگر معلمان این کشور، هر چه میداند میآموزد، بی هیچ منت و چشمداشتی.
انتهای پیام