راز بزرگ کتیبه کوروش چیست؟+تصاویر

به گزارش گزارشگر یک؛  گفته شد شیء منحصربه‌فردی که نمی‌توان ارزشی مادی برای آن تصور کرد، به دلیل حسن سابقه موزه ملی ایران و بدون هیچ ضمانتی، از طرف موزه بریتانیا به موزه ملی سپرده شده است. و در نهایت با نظارت عده‌ای از کارشناسان معمار، مرمت‌گر و زبان‌شناس اصل بودن آن اعلام شد و از طرف انگلیسی تحویل گرفته شد. استوانه بابلی کوروش شهرت و ارزشی بین‌المللی دارد و آن را به عنوان قدیمی‌ترین بیانیه حقوق بشر می‌شناسند، اما برای ایرانیان این شیء سند تاریخی انسان‌دوستی و صلح‌طلبی‌شان در جهان است.

 اما کوروش که بود، استوانه مشهورش چطور و کجا کشف شد و چرا تا این اندازه اهمیت دارد؟

«منم کوروش، ‌شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابِل، شاه سومر و اکد، شاه چهارگوشه جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوه کوروش، شاه بزرگ، شاه انشان، از نسل چیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان.» این‌ها گفته‌های کوروش در معرفی خود است که در سطر ۲۰ و ۲۱ استوانه نوشته شده. اینطور که از این نوشته پیداست، زمان نوشته شدن این کتیبه مربوط به دوران حکمرانی کوروش بر بخش‌های بزرگی از جهان است. زمانی که بابل، سومر و اکد را زیر فرمان داشت و به قول خودش بر چهار گوشه جهان فرمان می‌راند. اما آنطور که روایت‌های تاریخی می‌گویند جهانگشایی این پادشاه ایران پیش از اینها در خواب دیگران پیش‌بینی شده بود.

درباره تولد و بالندگی کوروش داستان‌های زیادی گفته شده که همه آنها به قلم یونانیان است. در این میان اغلب نوشته‌ها به جز آنچه گزنفون نوشته با اندکی تفاوت به هم شباهت دارند. البته هستند نوشته‌هایی که یونانیان با لحنی نه چندان خوشایند نوشته‌اند. بر همین اساس داستان زندگی کوروش را بیشتر از زبان هرودوت نقل می‌کنند. خلاصه آنچه هرودوت در صفحات بی‌شماری نقل کرده آن است که پادشاه ماد، «ایختوویگو» در خواب دید که از شکم دختر او «ماندانا» تاکی رویید که تمام آسیا رافرا گرفت. شاه، مغ‌ها را جمع کرده، تعبیر این خواب را خواست و آنها گفتند دختر شاه پسری زاید که تمام آسیا را تسخیر کند.

راز بزرگ کتیبه کوروش

شاه ماد نگران شد و صلاح دید دختر خود را به شخصی دهد که هوس طغیان در سر نداشته باشد. با این خیال، کمبوجیه پادشاه پارس را که دست‌نشانده ماد بود انتخاب کرد و همین که دخترش پسری آورد، آن پسر را به وزیرش که «هارپاگ» نام داشت و از نزدیکان وی بود سپرد و امر به کشتن نوه‌اش داد. وزیر هم، چون از عاقبت اجرای فرمان شاه می‌ترسید و احتمال می‌داد که شاه روزی از این دستور خود ناراحت شود، اجرای این امر را از شبان خود خواست و چون اتفاقا در همان زمان زن چوپان که «سپاکو» نام دارد طفلش را مرده زائیده بود، مانع از کشتن کوروش شده، او را به پسری اختیار کرد.  

پس از آن طفل در خفا به سن دوازده سالگی رسید و همبازی وزیرزاده‌ها شد. روزی اتفاقا در حین بازی با آنها تندی و سختی کرد و آنها شکایت او را نزد شاه بردند. شاه، کوروش را طلبید و از جرات و جلاوت او در حیرت شد. پس از تحقیقات معلوم شد که این پسر نوه اوست. ایختوویگو ابتدا از این قضیه خشنود شد ولی بعد کوروش را با مادرش به پارس فرستاد و وزیری را که در امر شاه غفلت کرده بود تنبیه کرد. کوروش در ولایت خود به آموختن اسب‌سواری و تیراندازی پرداخت تا به رشد رسید و طوایف پارس را متحد کرده بر شاه قیام کرد.

کار به جنگ کشید و در وهله اول کوروش شکست خورد ولی مایوس نشد. شاه ماد به سرکردگی همان وزیری که تنبیه کرده بود، لشگری برای دفع کوروش فرستاد و وزیر مزبور، موقع را مغتنم دید و آشکارا به طرف کوروش رفته انتقام پسر خود را از شاه ماد گرفت. بعد از این واقعه کوروش قوی شد و عده‌ای از طوایف که تحت تسلط ماد بودند به طرف او رفتند.

سرانجام خود ایختوویگو با قشونی به پارس به قصد کوروش عزیمت کرد و در نزدیکی «پاسارگاد» جنگ سختی روی داد که کوروش فاتح و او اسیر شد. تاریخ‌نگاران، قیام کوروش علیه شاه ماد در حدود ۵۵۳ قبل از میلاد و فتح هگمتانه را در ۵۵۰ قبل از میلاد می‌دانند. پس از آن کوروش پادشاهی ماد و پارس را ادغام می‌کند و سلسله هخامنشیان را بنیان می‌گذارد.  

راز بزرگ کتیبه کوروش

به سوی بابِل

وقتی حدود ۱۳۰ سال پیش استوانه کوروش در عراق کشف شد، نزدیک ۲۵ قرن از زمانی که او رویای فتح بابل را در سر پرورانده بود، می‌گذشت. ۱۱ سال از شروع پادشاهی کوروش، او قصد تصرف بابِل کرد. کوروش در این مدت شهر ساردیس زرین را که پایتخت ثروتمند کشور لودیه ـ تقریبا ترکیه امروزی ـ بود گرفته بود و مرزهای ایران را تا آن سوی ترکیه و تا نزدیکی یونان گسترش داده بود. برای همین هم سال ۵۳۹ قبل از میلاد، می‌شود سال لشگرکشی به بابل و تصرف آن. کوروش پس از این پیروزی، تمام تصرفات بابِل را از جمله اردن، سوریه، لبنان و فلسطین اشغالی از آن خود کرد و گستره حکمرانی‌اش با مصر هم‌مرز شد.  

حسن پیرنیا در کتاب خود «تاریخ ایران باستان» می‌نویسد که راجع به تسخیر بابل به دست کوروش دو روایت وجود دارد که یکی روایت هرودوت بر اساس نقل سینه به سینه مردم بنی‌اسرائیل است که در بابِل اسیر بودند و دیگر به یافته‌های باستان‌شناسی و کشف استوانه بابلی کوروش مربوط می‌شود.  

هرودوت می‌نویسد که پادشاه بابِل در نزدیکی آن شهر با پارسی‌ها جنگ کرده، شکست خورد و با عده زیادی از سپاهیان خود به بابِل پناه برد. در این موقع ریاست قشون بابِل به پسر پادشاه که «بَلتَشَر» نام داشت محول شد. گرفتن شهر با حمله محال بود و با محاصره هم خیلی طول می‌کشید، زیرا بابِلی‌ها در اراضی وسیعی که درون شهر بابل داشتند کشت‌وذرع می‌کردند. ‌بنابراین به امر کوروش رود فرات را برگردانیدند و پس از آنکه مجرای قدیم آب کم شد، قشون ایران از آن راه وارد بابل شد. کوروش دلیل این لشگرکشی را در کتیبه خود چنین روایت کرده که «مردوک» خدای بابلی‌یان، او را به عنوان منجی مردمان این شهر انتخاب کرد و پس از حمایت او، ‌به بابل فراخواندش، تا این‌که «نبونئید» را به دست او سرنگون سازد.  

درست است که ساخت بسیاری از روایت‌های تاریخی به سیاست‌بازی‌های زمان خود برمی‌گردد و نمی‌توان به هیچ‌کدام آنها استناد کامل کرد، اما یک نکته در همه روایت‌های فتح بابِل یکسان است و آن این‌که کوروش پس از ورود به بابِل، نه تنها با مردم به احترام برخورد کرده که به مذهب بابِلی‌ها نیز احترام گذاشته است. همان نکته‌ای که خود کوروش هم پس از فتح بابِل دستور به نوشتن آن در استوانه بابِلی‌اش داده و آن را به ارزشمندترین کتیبه دوران باستان تبدیل کرده است.  

راز بزرگ کتیبه کوروش

استوانه بابِلی

در زمانه کوروش استوانه نویسی سنتی بی‌سابقه نبود و نوشتن این قبیل استوانه‌ها یا الواح گلی بخشی از رسم شاهانه آن روزگار بوده است که اتفاقا بابلی‌یان در نوشتن این گونه الواح به زبان‌ها و گویش‌های مختلف صاحب سنت بودند و احتمالا همین امر کوروش را واداشته تا فرمان به نوشتن این استوانه دهد. کتیبه‌ای به یکی از گونه‌های خط میخی و زبان اکدی با گویش بابلی ‌نو که بیرون از مرزهای ایران امروز یافت شده است و یکی از نمونه‌های مشابه‌اش کتیبه‌ای است که به دستور نبونئید، همان پادشاهی که توسط کوروش سرنگون شد، در شهر «سی‌پار» در جنوب شهر بابِل نوشته و ساخته شد. پیش از نبونئید هم نمونه‌های دیگری توسط شاهان بابلی و حتی شاهان میان‌رودی از جمله «سناخریب» و «اسرحدون»، دو شاه معروف آشوری ساخته و نوشته شده است.  

آنچه کتیبه کوروش را منحصر به فرد می‌سازد تنها قدمت و شکل آن نیسـت؛ مشابه متن این استوانه در هیچ یک از نمونه‌های مشابه کشف شده در آن دوره یافت نمی‌شود و امروز این نوشته عنوان کهن‌ترین دستور تاریخی حقوق بشر را به خود اختصاص داده است. کوروش پس از فتح بابِل، از کاهنان معبد مردوک خواست تا این استوانه را بنویسند و قرعه به نام «قیشتی مردوک» افتاد تا متنی را بنگارد که در آن کوروش به آیندگان خبر داده است که پس از فتح بابل به مذهب آنها احترام گذاشته و به مردم این شهر سقوط کرده توجه داشته است.

او در استوانه بابلی‌اش می‌گوید که با آشتی و بدون جنگ به شهر بابِل آمده و نگذاشته هیچ کس از حضور او و سپاهیانش هراس داشته باشد. کوروش در استوانه خود نوشته است که در پی امنیت شهر بابل و همه جایگاه‌های مقدسش بوده و مردم بابل را ازبند رهانیده و خستگی‌هایشان را تسکین داده است.  

راز بزرگ کتیبه کوروش

کشف لوح

به تعبیر امروزی‌ها، قدیمی‌ترین بیانیه حقوق بشر در نزدیک به یک قرن و نیم پیش کشف شده. کاشف آن یک کاوشگر عراقی تبعه انگلستان به نام «هرمزد رسام» بود که در سال ۱۸۷۹ میلادی طی برنامه کاوشی از سوی موزه بریتیش میوزیوم در تل عمران که به تل جمجمه هم شهرت دارد، این استوانه را در زیر دیواری کشف ‌کرد.

تل عمران بخشی از محوطه باستانی عظیم شهر بابل است و به نظر می‌رسد که این استوانه به سنت دیرین میان‌رودانی‌ها هنگام ساخت بنایی، احتمالا به فرمان کوروش و برای وی در زیر دیوار آن گذاشته شده باشد. ساکنان آن دوران میان‌رودان، همواره الواح گلی را زیر تالارها یا دیوارهای کاخی که می‌خواستند بنا کنند، می‌گذاشتند تا به این ترتیب آیندگانی که دست به نوسازی یا تخریب این کاخ‌ها می‌زنند از گذشته پادشاهان آن مطلع شوند. نمونه چنین سنتی در کاخ‌های هخامنشی هم دیده شده است و کشف الواح زرین و سیمین در زیر تالار آپادانا در پارسه (تخت جمشید) و الواح گلی در آپادانای شوش نمونه‌ای از آن است.  

استوانه کوروش تقریبا کامل به دست‌ آمده است. هرچند زمان کشف آن به دو یا سه تکه تقسیم شده بود، اما پس از راهی شدن به موزه بریتانیا مورد مرمت قرار گرفت و قطعاتش به هم متصل شد. از آنجایی که این لوح به صورت گلی ساخته شده، پس از کشف در کوره‌های مخصوصی پخته شد تا مانند آجر یا سفال محکم شده و از بین نرود.  

راز بزرگ کتیبه کوروش

آخرین استوانه

استوانه کوروش آخرین استوانه میان رودان است. شاید بتوان گفت این کتیبه در نقطه اوج استوانه نویسی تاریخ قرار دارد؛ به لحاظ محتوا، متن انسان دوستانه‌اش منحصر به فرد است و به لحاظ تاریخی تا آنجا که می‌دانیم دیگر استوانه‌ای پس از آن دیده نشده؛ ‌چرا که این سنت دیگر از طرف جانشینان کوروش ادامه داده نشد. پس از کوروش، پسرش کمبوجیه مدت کوتاهی پادشاهی سرزمین‌های پارس را برعهده گرفت و پس از او داریوش اول شاه هخامنشیان شد. در دوره داریوش، بابِل قیام کرد، اما او قیام را سرکوب کرده و اوضاع را به حال سابق برگرداند.

پس از داریوش، ‌پسرش خشایارشا به قدرت رسید و دوباره بابِلی‌ها قیام کردند، اما این‌بار ضرب شست هخامنشیان به دور از سنت دیرینه‌شان بود. خشایارشا چنان بر بابِلی‌ها تاخت که برج و باروی شهر را ویران کرد و خدای بزرگ آنها را از بین برد. او دستور داد که مجسمه بزرگ مردوک را که شاهان بابلی با دست دادن به او به شاهی می‌رسیدند، ذوب کنند تا کسی نتواند به شاهی برسد. این‌گونه بود که سنت دیرینه استوانه‌نویسی و نوشتن الواح گلی در میان‌رودان به فراموشی سپرده شد و شاید بتوان گفت که استوانه کوروش آخرین استوانه میان‌رودان است.

ترجمه کامل متن استوانه بابِلی کوروش

۱) آن هنگام که …{مردو] ک، پادشاه همه آسمان‌ها و زمین، کسی که …]، … که با … یش {سرزمین‌های دشمنانش(؟) را لگدکوب می‌کند}

۲) [……………….] {با دانایی گسترده، کسی که} گوشه‌های جهان {را زیر نظر دارد}،

۳) […………………………] … فرزند ارشد [او]، فرومایه‌ای (=بِلشَزَر) به سروری سرزمینش گمارده شد.

۴) -[……………………………….. اما او [فرمانروایی؟ سا] ختگی بر آنان قرار داد،

۵) نمونه‌ای ساختگی از اِسگیل سا [خت و] … برای (شهر) اور و دیگر جایگاه‌های مقدس [فرستاد؟]

۶) آیین‌هایی که شایسته آنان (خدیان/ پرستشگاه‌ها) نبود. پیشکشی [هایی ناپاک] … گستاخانه […] هر روز یاوه‌سرایی می‌کرد و [اها] نت‌آمیز

۷) (او) پیشکشی‌های روزانه را بازداشت.  او در [آیین‌ها دست برد و] … درون پرستشگاه‌ها برقرار [کرد]. در اندیشه‌اش به ترس از مردوک- شاه خدایان- پایان داد.

۸) هر روز به شهرش (= شهر مردوک) بدی روا می‌داشت … همه مردما [نش را …](= مردمان مردوک) را با یوغی رها نشدنی به نابودی کشاند.

۹) انلیل خدایان (= مردوک)، از شِکوِه ایشان بسیار خشمگین شد، و … قلمرو آنان. خدایانی که درون آنها می‌زیستند محراب‌هایشان را رها کردند.

۱۰) خشمگین از اینکه او (-نبونئید) (آنان را) (=خدایان غیربابلی) به شوانَه (=بابِل) وارد کرده بود. [دلِ] مردوکِ بلند [پایه، انلیلِ خدایان] به رحم آمد … (او) بر همه زیستگاه‌هایی که جایگاه‌های مقدسشان ویران گشته بود.

۱۱) و مردم سرزمین سومر و اکد که همچون کالبد مردگان شده بودند، اندیشه کرد (و) بر آنان رحم آورد. او همه سرزمین‌ها را جست‌ و بررسی کرد،

۱۲) شاهی دادگر را جست‌وجو کرد که دلخواهش باشد. او کوروش، شاه (شهر) انشان را به دستانش گرفت، و او را به نام خواند، (و) شهریاری او بر همگان را به آوای بلند اعلام کرد.

۱۳) او (=مردوک) سرزمین گوتی (و) همه سپاهیان مادی را در برابر پاهای او (=کوروش) به کرنش درآورد و همه مردمان سرسیاه (=عامه مردم) را که (مردوک) به دستان او (=کوروش) سپرده بود،

۱۴) به دادگری و راستی شبانی کرد. مردوک، سرور بزرگ، که پرورنده مردمانش است، به کارهای نیک او (=کوروش) و دل راستینش به شادی نگریست

۱۵) (و) او را فرمان داد تا به‌سوی شهرش (=شهر مردوک)، بابِل، برود. او را واداشت (تا) راه تینتیر (=بابِل) را در پیش گیرد، و، همچون دوست و همراهی در کنارش گام برداشت.

۱۶) سپاهیان گسترده‌اش که شمارشان همچون آب یک رودخانه شمردنی نبود، پوشیده در جنگ‌افزارها در کنارش روان بودند.

۱۷) (مردوک) او را بدون جنگ و نبرد به درون شوانه (=بابل) وارد کرد. او شهرش، بابِل را از سختی رهانید. او (=مردوک) نبونئید، شاهی را که از او نمی‌هراسید، در دستش (=دست کوروش) نهاد.

۱۸) همه مردم تینتیر (=بابِل)، تمامی سرزمین‌های سومر و اکد، بزرگان و فرمانداران در برابرش کرنش کردند (و) بر پاهایش بوسه زدند، از پادشاهی او شادمان گشتند (و) چهره‌هایشان درخشان شد.

۱۹) (مردوک) سروری که با یاری‌اش به مردگان زندگی بخشید (و) آنکه همه را از سختی و دشواری رهانید، آنان او را به شادی ستایش کردند و نامش را ستودند.

۲۰) منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابِل، شاه سومر و اَکد، شاه چهار گوشه جهان.

۲۱) پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوه کوروش، شاه بزرگ، شا [ه شهر] انشان، از نسل چَیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان.

۲۲) دودمان جاودانه پادشاهی که (خدایان) بِل و نَبو فرمانروایش را دوست دارند (و) پادشاهی او را با دلی شاد یاد می‌کنند. آنگاه که با آشتی به در [ون] بابل آمدم.

۲۳) جایگاه سروری (خود) را با جشن و شادمانی در کاخ شاهی برپا کردم. مردوک، سرور بزرگ، قلب گشاده کسی که بابِل را دوست دارد، [همچون سرنو] شتم به من [بخشید] (و) من هر روز ترسنده در پی نیایش او بودم.

۲۴) سپاهیان گسترده‌ام با آرامش درون بابِل گام برمی‌داشتند. نگذاشتم کسی در همه [سومر و] اَکد هراس‌آفرین باشد.

۲۵) در پی امنیت شهر بابِل و همه جایگاه‌های مقدسش بودم. برای مردم بابِل —– که برخلاف خوا [ست خدایان] یوغی بر آنان نهاده بود که شایسته‌شان نبود،

۲۶) خستگی‌هایشان را تسکین دادم (و) از بندها (؟) رهایشان کردم. مردوک، سرور بزرگ، از رفتار [نیک من] شادمان گشت (و)

۲۷) به من کوروش، شاهی که از او می‌ترسد و کمبوجیه پسر تنی [ام و به] همه سپاهیانم،

۲۸) برکتی نیکو ارزانی داشت. بگذار ما با شادی در برابرش باشیم، در آرامش. به [فرمان] والایش، همه شاهانی که بر تخت نشسته‌اند،

۲۹) از هر گوشه (جهان)، از دریای بالا تا دریای پایین، آنان که در سرزمین‌های دوردست می‌زیند (و) همه شاهان سرزمین اَمورو که در چادرها زندگی می‌کنند، همه آنان،

۳۰) باج سنگینشان را به شوانه (بابِل) آوردند و بر پاهایم بوسه زدند. از [شوانه= بابل] تا شهر آشور و شوش،

۳۱) اَکد، سرزمین اِشنونَه، زَمبَن، شهر مِتورنو، دِر، تا مرز گوتی، جا [یگاه‌های مقدس آن‌سو] ی دجله که از دیرباز محراب‌هایشان ویران شده بود،

۳۲) خدایانی را که درون آنها ساکن بودند، به جایگاه‌هایشان بازگرداندم و (آنان را) در جایگاه ابدی خودشان نهادم. همه مردمان آنان (=آن خدایان) را گِرد آوردم و به سکونتگاه‌هایشان بازگرداندم و

۳۳) خدایانِ سرزمین سومر و اکد را که نبونئید- در میان خشم سرور خدایان- به شوانَه (=بابِل) آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت

۳۴) به جایگاهشان بازگرداندم، جایگاهی که دلشادشان می‌سازد. باشد تا خدایانی که به درون نیایشگاه‌هایشان بازگرداندم،  

۳۵) هر روز در برابر بِل و نَبو، روزگاری دراز (=عمری طولانی) برایم خواستار شوند (و) کارهای نیکم را یادآور شوند و به مردوک، سرورم چنین بگویند که «کوروش، شاهی که از تو می‌ترسد و کمبوجیه پسرش

۳۶) … بگذار آن {سهمیه‌رسان نیایشگاه‌هایمان باشند، تا روزگاران دراز(؟)… و} باشد که مردمان بابِل [شاهیِ] او را بستایند». من همه سرزمین‌ها را در صلح قرار دادم.

۳۷) …………. [غا] ز، دو مرغابی، ده کبوتر، بیشتر از [پیشکشی پیشینِ] غاز و مرغابی و کبوتری که …

۳۸) … [روزا] نه افزودم … در پی استوار کردن باروی دیوار ایمگور- اِنلیل، دیوار بزرگ بابل برآمدم،

۳۹) … دیواری از آجر پخته، بر کناره خندقی که شاه پیشین ساخته بود، ولی ساختش را به پایان [نَبرده بود] … کار آن را [من… به پایان بردم.]

۴۰) … که [شهر را از بیرون در بر نگرفته بود]، که هیچ شاهی پیش از من (با) کارگران به بیگاری [گرفته شده سرزمینش در] شوانه (=بابِل) نساخته بود.

۴۱) … (آن را) [با قیر] و آجر پخته از نو برپا کردم و [ساختش را به پایان رساندم].

۴۲) … [دروازه‌های بزرگ از چوب سدر] با روکش مفرغین. من همه آن درها را با آستانه [ها و قطعات مسی] کار گذاردم.

۴۳) … [… کتیبه‌ای از] آشوربانی پال، شاهی پیش از من، [(روی آن) نو] شته شده بود، [درون آن دید] م.

۴۴) […….] {او… مردوک، سرور بزرگ، آفریننده (؟)} [……………………………..]

۴۵) [………………………] {… من… همچون هدیه‌ای [پیشکش کردم] }…… [(برای) خشنودی‌ات} تا به جا] ودان. {[نوشته و] تطبیق [بر بنیادِ لوحه]…]؛ (این) کتیبه قیشتی- مردوک، پسر…}

راهنمای متن:

* نقطه‌گذاری‌ها نشان دهنده شکستگی یا آسیب‌دیدگی متن هستند.

** نوشته‌های درون [] به معنی بخش‌های شکسته و یا بازسازی شده است.

*** نشانه؟ برای احتمال‌ها به کار رفته است.

**** ترجمه بخش‌های درون {} از روی متن دو قطعه نویافته، انجام شده است.

راهنمای نام‌ها:

انلیل خدایان: لقبی برای مردوک.

ایمگور- انلیل (Imgur-Enlil): نام دیوار درونی شهر بابل.

بِل (Bel): نام دیگر خدای مردوک، به معنی «سرور».

تینتیر (Tintir): نام بخشی از شمال شهر بابِل و یکی از نام‌هایی که برای بابِل به کار برده می‌شد.

سرسیاه (Black- headed people): اصطلاحی رایج در زبان اکدی که مردم میانرودان برای نامیدن خود به کار می‌بردند و منظور از آن اشاره به عوام و مردم عادی بوده است.

شوانه (Shuanna): نام بخشی از جنوب شهر بابِل که برای نامیدن بابِل نیز به کار می‌رفت.

گوتی (Guti): نام مردم ساکن در منطقه میان زاگرس تا دجله. در این دوره، این نام به طور مشخص برای نامیدن اقوام ایرانی مانند مادها و هم‌پیمانان آنان به کار می‌برده می‌شد.

مردوک (Marduk): نام خدای بزرگ بابل.

نَبو (Nabu): نام خدای بابلی کتابت و پسر مردوک و سرَپَنیتو.

 






آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

دکمه بازگشت به بالا