خاطرات وکیل/ اگر شما وکیل این “بانو “بودید چه می کردید؟

شاید این نادر بودن و نبوغ بهترین انگیزه ها و دلایل ورود به چالش ها و مشکلات زنان بود. در حالی که من به عنوان وکیل کار می کردم ، حوادث و مشکلاتی پیش آمد که نمی توانستم تصور کنم. حتی از طریق مشاوره و گفتگو با همکاران ، فکر کردم احتمال چنین مشکلی نادر و نادر است. بهترین انگیزه و دلیل ، او زنی بود که وارد چالش ها و مشکلات شد.

خانمی در حدود 70 سالگی که در ابتدا خود را زن معرفی می کرد ، حوالی ظهر از منشی خود مشاوره و ملاقات خواست. وقتی منشی مخالفت کرد ، اسرار شب کوری را کشف کرد و به دو دلیل توانست در کلاسها شرکت کند. اگر بعد از ظهر نباشد ، یک روز کورکورانه صحبت می کنم و دیگری در ملاقات با آقای بارکویل. وقتی منشی در مورد وضعیت همسرش صحبت کرد ، آنها در آن زمان ملاقات کردند ، هرچند دشوار و تا حدودی غیرممکن بود و به گفته منشی ، منشی را مدیون کردند. من ساعت 12 را رزرو کردم چون پذیرفته شدم و کنجکاو شدم و البته مجبور شدم آن را قبول کنم به دلیل اکثر تعهدات اخلاقی. ساعت یکشنبه.

صبح روز یکشنبه ، پس از بررسی کارهای روزمره ، قرار را ساعت 12 با علامت قرمز روی یک کاغذ که روی داشبورد ماشین نوشته شده بود علامت گذاری کردم تا قرار غیرمعمول فراموشم نکند. کار درست را انجام دهید: شما باید ساعت 12 ظهر در سالن عدالت مشورت کنید !!

آن روز صبح من خیلی سریع تکالیف خود را انجام دادم و حدود ساعت 11 دوباره به دفتر برگشتم و دادخواست دادم. هنگامی که من قبل از مراجعه به دفتر دادگستری از ساختمان دفتر خارج شدم ، یک زن در سن زن گفت. راننده اتومبیل پراید: فکر می کنم آنها به من برگشتند و س askedالی را پرسیدند: شما چطور؟ آقای جاپاپور دروغ می گوید ، پسر آه ، همین که از پله ها پایین آمدم به این آقا گفتم. او وكیل است و راننده گفت: من یك ساعت مانده ام و نمی دانم. اما خوشحالم که اینها هستند و حالا شاخ های گل شمشیر رو به روی من هستند ، ماشاalالله حال مادر چطور است؟

من مزاحم زن شدم و گفتم: “نه مادر ، من وظیفه خود را انجام می دهم ، به طبقه بالا بروید … اعتراض او به پذیرفتن پیشنهاد او درک و درک او را نشان داد ، مخصوصاً وقتی گفت:” باید 12 ساله باشد. وقت شما با ارزش است. برو سر کار برس ، هر وقت از کار برمی گردی ، من به دلیل درک متقابل و آگاهی او از وضعیت و البته به دلیل اینکه دیدار با او بسیار جالب است ، به طبقه بالا می روم. قبول پیشنهاد و شروع مشاوره یک ساعت زودتر از موعد مقرر.

بعد از تمجیدهای معمولی ، سرانجام با او وارد دفتر شدم. قبل از ورود به اتاق ، او برای تهیه هزینه مشاوره به دستگاه Posetta رفت. به محض اینکه می خواستم با احترام با او صحبت کنم … پشت میزم نشستم و تعجب کردم که چرا تعارفهای من او را سوtood تفاهم نکردند و ناراحتش کردند ، بنابراین پشت میز نشستم و حدیث گفتم …

بانو: نیازی به ذکر آنچه در اینترنت از شما دیده ام نیست. و من می دانم که شما قاضی مردم نیستید ، اما برای اینکه خودم را راحت کنم باید بگویم من زنی هستم که 80 ساله شده است. چند بار تجربه تلخ و شیرینی در مورد خودم داشته باشم ، اگر خانواده ام کمی فهمیدند و به من کمک کردند ، امروز با یک ستاره سینما یا موسیقی صحبت می کنم ، شاید استاد فلسفه.

او با وجود نداشتن تحصیلات دانشگاهی بیهوده صحبت نکرده بود و اگر نمی گفت تا کلاس سوم درس نخوانده است ، فکر می کرد حداقل دوره لیسانس را گذرانده است. سرطان پوست تمام بدن او را تحت تأثیر قرار داد ، بنابراین هیچ کس نمی توانست. بیشتر از چند دقیقه به صورت او نگاه نمی کرد ، اما آنقدر مصمم و سوراخ کننده به نظر می رسید که مجبور شد ناخودآگاه او را مجبور کند شش کشش به او بدهد. احتیاط وی از ابتدای گفتگو ، مختصات خانواده را به شرح زیر شرح داد:پس از مرگ همسر و تنها دخترش که ازدواج کردند ، او را رها کردند و دو پسر که با هم زندگی نکرده بودند ، ناخواسته و بی احتیاط غرق در مواد مخدر شدند و برای گذراندن شب و روز به خانه مادرشان بازگشتند. .

بانو: من مطمئن هستم که تاکنون هیچ حادثه ای مانند درد و مشکلات من رخ نداده است. کدام مادر را می شناسید؟ شما باید از ماه اول دریافت مستمری شوهر خود تا پایان موجودی خود دعا کنید. حقوق این ماه باید به سپرده حقوق ماه بعد ضربه بزند تا او بتواند از پس خرید بچه برآید !!

داستان عجیب یک زن داستان پسران خود را که در دام افتاده است ، تعریف می کند.قبل از شنیدن درد این زن ، من یک حادثه را پشت سر گذاشتم که یک کودک خانواده معتاد معیشت مادریا را برای جهیزیه خواهرش فروخت تا با پولش مطابقت داشته باشد ، اما تا آن روز من یک مادر تنها 40 ساله بودم ، مادر دست و پای خود را بسته و ریالی مستمری پدرتان را برای تاکسی یا جرعه خرج کنید!

همسران سیاباش و شیامک چنان معتاد بودند که به طور پنهانی و ناخودآگاه با فرزندانشان از این زندگی فرار کردند و دیگر اثری از آن نبود.

وقتی الهه تمام شد ، فهمیدم که حتی داستان شب کوری نیز دروغ است ، بنابراین پسران الهه حدود ظهر مست بودند و ساعتها می خوابیدند و بقیه به منشی نمی گفتند. به نظر می رسید آن روز در سر مادرم عصبانی شده است. پیشنهاد چای و …

این زن به فکر آزادی خود افتاد ، اما در حرفه وکالت رسیدن به آرامش و اطمینان به نتیجه نسبتاً غیرممکن است! غیرممکن و غیرممکن است که مشتری ابتدا بخواهد وظیفه محوله را به روشی که ادعا نمی فهمد انجام دهد و ثانیا می توانید از نتیجه آن مطمئن باشید! علیرغم مشکلات این دو ، این مسئله به چالش اصلی پرونده تبدیل شد! در چه قالبی ادعاها و دعاوی برای تأمین نیاز مشتری طراحی می شود؟

دشوارترین مرحله کار به وضوح مربوط به یک زن است و من تاکنون پرونده او را ندیده ام. هیچ سند یا دلیلی برای اثبات ادعای او وجود نداشت و او انتظار داشت که کار پسر بدون وجود به پایان برسد. از پلیس در تحقیقات مقدماتی!

حالا مخاطبان عزیز ، این بار یک سری از خاطرات وکالت را تکمیل می کنند و اگر یک وکیل زن بودید ، چه راهکاری برای او در نظر می گیرید؟ یا چه توصیه ای به او می کنید؟ مادر یا فرزند؟ من دوست و آشنایی ندارم و تصور می کنم به معنای واقعی کلمه تنها هستم!

*وکیل

دکمه بازگشت به بالا