باز هم درباره متکلمان و دستکاری علوم طبیعی
از جسم و جوهر، عرض و رنگ، نور و حرکت و… سخن می گفت، گاهی از جوهر و عرض می گفت و گاهی بدن را مجموعه ای از انحرافات می پنداشت. دهها نظریه عجیب دیگر حرکت و اینرسی و مکان از دیگر محصولات علوم طبیعی در چارچوب همان علوم طبیعی قدیمی بود. به زودی در قرن 16 و 18 در مواجهه با ایده های علمی جدید در این زمینه فروپاشید.
اما این حرف ها چه فایده ای داشت؟
به عنوان متکلمان دینی، هدفشان از این مباحث، آشتی دادن طبیعت با احکام الهی، به ویژه توحید بود. کاری که کلیسا برای قرن ها انجام داده و داستان آنها را می توان در کتاب علم و دین باربور مشاهده کرد. لازم به ذکر است که امروزه در مورد فیزیک و مابعدالطبیعه و درک مفهوم خدا برای برخی، همین مشکلات پابرجاست، در حالی که فیزیکدانان پیشرو در آزمایشگاه ها و مراکز، دست به کار علمی می زنند و از این بحث ها دوری می کنند.
در آن یادداشت، من معتقدم که اصل هماهنگی طبیعت و شریعت همان چیزی است که در شریعت (مجموعه ای از ادیان) می فهمیم و تجربه ای است که متکلمان در جهان اسلام شکست خورده اند که طبیعت و سایر آموزه ها از جمله فطرت در آن شکست خورده است. در جهان اسلام «علوم طبیعی اسلامی» است. هدف آنها این بود که طبیعت یونان به دین آسیب نرساند. بنابراین آنها نسخه جدیدی از دین پیچیده ای را ارائه کردند که خود مانع رشد در جهان اسلام می شد.
البته فیلسوفان اسلامی که بخشی از آنها نیز متکلم بودند، مسیر مستقیم تری را برای شناخت طبیعت در پیش گرفتند و البته در همان دیدگاه یونان باستان ماندند و هرگز از آن پارادایم خارج نشدند و همه این مفاهیم از بین رفت.
وقتی متکلمان اسلامی می گویند فطرت ارائه شده بدون صفت است، به این معناست که چنین نظریاتی هیچ دری به روی پیشرفت بشر نمی گشاید. شما می توانید هزاران صفحه در مورد ماده، وسعت و انواع نظریه ها بنویسید، اما نمی توانید ظرف ملامینه ای بسازید که “بدن” را به سبک جدیدی بررسی کند و اقتصاد ظرف را متحول کند.
البته می توانید اسم اینها را پوزیتیویسم بگذارید و دمی بزنید و بگویید که خود غرب دیگر به پوزیتیویسم اعتقادی ندارد و درست می گوید (و البته نظر شما را هم قبول ندارد) اما این را نمی توان انکار کرد. دنیای جدید با فیزیک و شیمی آن همه چیز را تغییر داد، اما جهان یونان و اسلام اساساً یک قدم فراتر نرفتند. البته به عنوان تاریخ علم ارزشمند هستند.
در پایان سرشماری، متکلمان یاغی نقش عمده ای در ایجاد انحراف طبیعت داشتند، زیرا فارابی می خواهد همه چیز با شریعت هماهنگ باشد. همه این علوم را به زنجیر کشیدند تا به کسی خنجر نزند و یک نفر صحبت کند و بفهمد که به دین و دینی که می شناسند و خدایی که می شناسند باور نداشته باشند. دور از
نظریات این معتزله را می توان در انواع کتابهایشان یا در کتابهای استناد به آراء آنان دید، مانند مقاله بلخی و کتاب مکشوفه التوحید در یمن که در جلد 67 چاپ شده است. سالها پیش
من تاکید نمی کنم که همه طبیعت کار و دستکاری متکلمان است، بلکه آنها یا بخشهای مهمی را به نفع خیالات خود دستکاری کردند یا به نام حفظ دین مسیر خود را تغییر دادند و آنها را به بن بست رساندند. همان مقداری است که از نظر تاریخی سهم آنها را به نام تولید شخصیت مذهبی ثابت می کند. و این چیزی است که من گفتم. ما باید از آن درس بگیریم. البته بخشهای دیگر طبیعت به راه خود رفتند و ربطی به دین نداشتند.
من روی کار متکلمان متمرکز شدم. گاه متکلمان در این زمینه تحقیقات مفیدی انجام داده اند. اگرچه هرگز از پارادایم یونانی خارج نشد و تغییر اساسی ایجاد کرد. فکر نمی کنم آنچه دوست عزیزم آقای انصاری در مورد یادداشت نوشته اند با آنچه من می خواهم بگویم منافاتی نداشته باشد.